سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    کپی بهتر از اصل
    ارسال شده توسط

    جلیل محمد باروقی

    در تاریخ : چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۳۳
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۲۷ | نظرات : ۰

    شعر مست و هشیار جزء مشهورترینهای دیوان پروین اعتصامی است. اما احتمال زیادی دارد که این شعر مأخوذ از دفتر دوم مثنوی مولوی باشد. قبل از هر توضیح اضافه ابتدا به هر دو شعر نگاهی بیاندازیم:
    مولوی در مثنوی:
    محتسب در نیم شب جایی رسید
    در بن دیوار مستی خفته دید
    گفت هی مستی چه خوردستی بگو
    گفت ازین خوردم که هست اندر سبو
    گفت آخر در سبو واگو که چیست
    گفت از آنک خورده‌ام گفت این خفیست
    گفت آنچ خورده‌ای آن چیست آن
    گفت آنک در سبو مخفیست آن
    دُور می‌شد این سؤال و این جواب
    ماند چون خر محتسب اندر خلاب
    گفت او را محتسب هین آه کن
    مست هوهو کرد هنگام سخن
    گفت گفتم آه کن هو می‌کنی
    گفت من شاد و تو از غم منحنی
    آه از درد و غم و بیدادیست
    هوی هوی می‌خوران از شادیست
    محتسب گفت این ندانم خیز خیز
    معرفت متراش و بگذار این ستیز
    گفت رو تو از کجا من از کجا
    گفت مستی خیز تا زندان بیا
    گفت مست ای محتسب بگذار و رو
    از برهنه کی توان بردن گرو
    گر مرا خود قوت رفتن بدی
    خانه خود رفتمی وین کی شدی
    من اگر با عقل و با امکانمی
    همچو شیخان بر سر دکانمی
     
    پروین:
    محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
    مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!
    گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
    گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
    گفت: می‌باید تو را تا خانه قاضی برم
    گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست
    گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
    گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست؟
    گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب
    گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
    گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
    گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
    گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم
    گفت: پوسیده‌ست، جز نقشی ز پود و تار نیست
    گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
    گفت: در سر عقل باید، بی‌کلاهی عار نیست
    گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
    گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست
    گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
    گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
     
    اگر شعر پروین مأخوذ از مولوی باشد در این صورت باید گفت که کپی بهتر از اصل است. و این اصلا عجیب نیست. شاعر بزرگی، شعری از بزرگان پیش از خود یا معاصر را مبنا قرار داده و اثری جدید خلق می کند که بهتر و تاثیر گذارتر از شعر سلف خود است. هم مواد شعر را دارد و هم می تواند بخشی از شعریت اثر را قرض بگیرد. قاعدتاً شاعری که مصالح اولیه را در اختیار دارد کارش روانتر پیش خواهد رفت و احتمال اینکه عمل خلاقانه اش شاهکار دیگری باشد زیاد است. مخصوصا اگر مثل پروین شعر را در قالبی بریزد که استادی اش در آن شهره عام و خاص است.
    در شعر مولوی این مست محتسب را سرکار می گذارد ولی در شعر پروین  مست هشیار است و سخنگوی اندیشه های شاعر می شود.
    فشار ناشی از چیدمان هجاهای بلند و کوتاه برای مولوی آزار دهنده است و گاهی رنجش خود را از این شرایط ابزار می کند:
     
    رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
    مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
     
    مولوی دنبال بیان مضمون است و شعر ابزار انتقال این مضمون.  ابزاری پرمخاطب با بازاری داغ.
    اما پروین به شعریت شعر هم به اندازه مضمون اهمیت می دهد. پروین شاید هر شعر را بارها بازنویسی می کند تا به شکل مطلوب خود برسد. برای مولوی چنین زحمتی کمتر متصور است به نظر می رسد که مولوی یا بدیهه می سراید یا  ابیاتش را قبل از اینکه روی کاغذ بیاورد چند بار در ذهنش برای خود مرور می کند با اینحال یک بیت را دوبار روی کاغذ نمی آورد. تکرار "گفت" در " گفت از آنک خورده‌ام گفت این خفیست" و یا تکرار "آن" در  " گفت آنچ خورده‌ای آن چیست آن"  به زیبایی این اثر لطمه زده است و قبل از انتشار اگر چند بار روی کاغذ چکش می خورد و چند ورق مچاله می شد این لطمات جبران می شدند. اگر تعداد چنین  نقاط ضعفی در اشعار مولوی نسبت به تعداد ابیاتی که سروده کم است صرفا نشان از مهارت ذاتی او در شعر دارد.
    زبانی که پروین به کار می برد زبان ادبیات کهن فارسی  است داروغه، محتسب، و والی قاعدتا واژه های دوره پروین نیستند. حتی گاهی به نظر می رسد اشعار مولوی به زبان امروز نزدیکتر از زبان پروین است. مثل کاربرد کلمه "آخر" در "گفت آخر در سبو واگو که چیست" در فارسی محاوره ای امروز به شکل "آخه" رایج است. یا اصطلاح "مثل خر در گل ماندن" در مصرع  "ماند چون خر محتسب اندر خلاب". البته خلاب به معنی باتلاق به ضرورت قافیه آمده است و مولوی در جایی دیگر عین اصطلاح را به کار می برد در دفتر اول همین کتاب مثنوی داریم:
     
    عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
    شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
     
    حتی معرفت تراشیدن در مصرع "معرفت متراش و بگذار این ستیز" تداعی کننده "بهانه تراشی" است اصولا این کاربرد از تراشیدن را بیشتر در ادبیات امروز می توانیم ببینیم و کلمات مشتق از تراشیدن در ادبیات کهن فارسی بسیار نادر است. لازم به ذکر است که صائب تبریزی هم بهانه تراشی را به همان معنای امروز به کار می برد:
     
    دشنام تلخ در قدحش باده می شود
    در بیخودی بهانه تراش است خوی دل
     
      البته از شعر مولوی به راحتی می توان تشخیص داد که اثر  مربوط به یک شاعر کلاسیک است نه شاعری معاصر که به سبک کلاسیک سروده است. هم قافیه شدن سخن با کن مربوط به زمانی بوده که این کلمه به ضم خ تلفظ می شد تلفظی که امروز  منسوخ شده است. هم چنین کلمه "آه" به معنی به کار رفته در شعر مولوی امروز به "ها" تبدیل شده است. معمولا  شاعران معاصری که بر صراط پیشینیان می روند تا این اندازه مقلد نیستند که سخن را با بن یا کن هم قافیه کنند.
    در همین چند بیت مولوی می توان به موارد ذکر شده چند مورد دیگر از اصلاحات و کلمات را نام برد که در محاوره امروزی پرکاربردند یا تداعی کننده این کاربردها هستند.
    مولوی شاعری مربوط به عصر کهن است اما زبان شعرش در مسیر آینده پیش می رود اما زبان اشعار پروین در یکی از منازل عصر کلاسیک به خواب رفته است. یک نقطه قوت برای شعر مولوی و یک نقطه ضعف برای شعر پروین. با اینحال کیفیت شعر پروین در این یک مورد یک سرو گردن از سلف خود بالاتر است

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۴۷۹۱ در تاریخ چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۳۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    میر حسین سعیدی

    نای خاموش لبانت این دلم را تازه کرد ااا عاشق بی ادعا را صاحب آوازه کرد
    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی
    شهرام بذلی

    در دل تنگ ما بسی روزنه ی خیال نیست اااا شوق تو دارد این دلم عشق که وصف حال نیست
    افسانه نجفی

    ت ااا میان من و تو ااا همیشه ما ااا می لنگید

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1