جمعه ۳۱ شهريور
✨قند و پند ۱✨
ارسال شده توسط مسعود مدهوش در تاریخ : شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۲:۳۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۴۶ | نظرات : ۲۲
|
|
🌿بنام اهورامزدا اموزگار بی همتا🍀
انسانها دو نوع معلم دارند:
۱-اموزگار و روزگار که هرچقدر از اموزگار به شیرینی یاد نگیریم روزگار به تلخی یادمان میدهد.
روزگاری یک دانا و دانشمند در قریه ای زندگی میکرد،مردمان آن قریه بسیار از حکمت،سواد،دانش و خرد او یاد میکردند و او را دوست میداشتند و اهالی برای حل مشکلات خود نزد او میرفتند و با او مشورت می نمودند،او نیز با خوشرویی و استقبال به حل مشکلات مردم میپرداخت از همین روی نزد اهالی از احترام و عزت و توجه برخوردار بود.
روزی فردی عادی ، در نزد مردم به پیش زاهد پارسا رفت و گفت؛خدا به تو دو گوش داده و دو چشم و مغز و.....چرا باید تو زاهد و دانا باشی من یک انسان معمولی؟ایا این بی عدالتی خداوند نیست؟؟؟
زاهد بزرگ نگاهی به سر و پای مرد کرد گفت با هرکسی که همانند تو فکر میکند فردا بعد از طلوع افتاب قرارمان همینجا تا به چشم خود دلیلش را ببینی و بدانی!!
مرد با جمعی از دوستان هم خرد خود بعد از طلوع افتاب سر قرار حاضر شدند و به اتفاق زاهد پارسا به راه افتادند و نزد اهنگری کوچکی رسیدند،که شاگرد و استاد کار مشغول گرم کردن کوره بودند،با دیدن حضور زاهد و تنی چند از مردم استاد کارمتعجب شد و پرسید زاهد پارسا از چه روی صبح زود اینجا تشریف اورده اید؟؟؟؟
زاهد پارسا لبخندی زد و گفت ؛ حضور ما را نادیده بگیر و مشغول کار روزانه ی خود باش و اصلا کاری به ما نداشته باش،ما مزاحمتی نداریم و فقط به تماشا مینشینیم.
پس از گرم شدن گوره و اماده ی پرداخت شدن ،استاد کار شمش اهنی را برداشت نگاهی به شمش انداخت و انرا در کوره قرارداد،شمش پس از مدت زمانی سرخ گردید،سپس استاد کار انرا برداشت و بر روی سندان(میز یا قطعه ای فولادیست برای انجام کار بر روی آن)قرار داد سپس با شاگرد خود با پتک مخصوص و ابزار بر روی آن کوفتند،بحدی که فلز شروع به شکل گیری کرد،مقداری که سرد شد انرا در اب سرد قرار داد و دوباره در کوره تا سرخ گردد و دوباره بر روی آن کوفتند تا جایی اینکار ادامه یافت که شکل شمشیر به خود گرفت و استاد کار در پایان کار با لبخندی آنرا به سمت راست خود انداخت.
دوباره یک شمش دیگری برداشت و نگاهی کرد و مجدد تمام کارهایی که بر روی شمش قبلی انجام داده بود انجام داد اما در میانه ی کار،اخمهای خود را در هم کشید و با تکان سر آنرا به سمت چپ انداخت.
زاهد پارسا استاد کار را فرا خواند و علت شمش قبلی و شمش دوم را جویا شد،استاد کار گفت؛ای عالم بزرگوار شمش اول گرما و سرما را پذیرا شد،سختی پتک رو به جان خرید و شکل گرفت و شمشیر شد تا قیمت و بها پیدا کند و ماندگار شود.
اما شمش دوم که از همان الیاژ و جنس بود ،گرما و سرما را تاب نیاورد،ضربات پتک را به جان نخرید و بی ارزش ماند و در میان ضایعات قرار گرفت.....
زاهد پارسا رو به مرد همراه خود کرد و گفت راز خلقت و تفاوت من و شما مشخص شد،ایا باز هم سوالی داری؟؟؟
مرد گفت ؛ به حقیقت که عالم و زاهد و پارسایی بزرگوار ✨🌼🤞🌾🌿🍀🍂🍂🔥💮💫🌷🌷🌲👏👏🌸🥀🥀🌹🌟🌟🌺🌺🌺🌛💐🙏
قند و پند ۱ # م.مدهوش♥️
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :

|

|

|

|

|
این پست با شماره ۱۳۳۴۱ در تاریخ شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۲:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
درودتان شاعر بانو تیر ارجمند🙏🌷👏👏🌺
نوش نگاهتان ،امید موثر باشد🌺👏🌷🙏🙏💐🌛🌲✨✨🌾 | |
|
🌷🌸🌺✨✨🍀🌿🌹👏🥀💮💮🌛🌲🤞🌟🌟🧿🍂🌾🌼💐💫💫♥️ | |
|
درودتان شاعر بانو استاد سمیعی💫💐🌼🌾
سپاسمندم از حضور و نظر بسیار صحیح شما بزرگوار،متاسفانه عده ای با چهار کتاب یا مدرک خود را باسواد و صاحب نظر میپندارند و فکر میکنند دیگران نیز همانند خودشان رشد و پیشرفت نموده اند.امیدوارم مفید و موثر واقع افتد.🍂🌾🌼💐💫🌟🧿🤞🌲🌛💮 | |
|
درودتان استاد فخوری ارجمند و فرهیخته💮
سپاسمندم بزرگوار امید وارم موثر و مفید واقع افتد.💮🌛🌲🤞🧿🌟♥️💫💐🌼🌾🍂🥀🥀👏🌹🌹🌿🌿🍀✨✨🌺🌸🌸🌷🙏🔥🔥 | |
|
درودتان جناب استاد خوشرو ارجمند🔥🙏🌷🌸🌺✨🌿🌿🌹👏🥀🍂🌾🌼💐💫 | |
|
درودتان استاد بانو ارامش بزرگوار💫💐🌼
سپاسگزارم از حضورتان گرامی🌼💐💫💫🌾🍂🥀🥀👏🌹🌹🌿✨🌺🌸🌷🌷💮 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.