سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        4حکایت ، به قلمِ خودم
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۱۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۴۰ | نظرات : ۱۰

        4حکایت ، به قلمِ خودم
         
        از رساله ی آجیلِ مشکل گشا
         
        حکایتِ اول :
         
        معممی را گرفتند تا فردا صبح اعدامش کنند ،
        تا به وقتِ اعدام باید به حبس میمانْد ،
        به نگهبانِ احمق گفت : دستارم را از من نگیرکه به آن بدجوری دلبسته ام .
        نگهبان که درمقابلِ او احساسِ گناه میکرد ازآنهمه مظلومیت !!! به او تنها گفت : حاج آقا مگر نه اینکه به  روی منبر به مردم یکریز میگوئید که به خدا دلبسته باشند نه به چیزِ دیگر؟
        او با لبخندی مکارانه ازجواب طفره رفت و رفت به درونِ سلولش .
        میانه ی شب که ازپنجره ی بازداشتگاهِ موقتیِ فکسنی که چند طبقه بالاتر ازسطح زمین بود بوسیله ی آن دستار فرار میکرد با خود زمزمه کرد : گفته بودم که به این دستار، بدجوری دل بسته ام .
         
        حکایتِ دوم :
         
        ***************************************
        **************************
        *********************************************** شرمنده ام استادخندانک
         
        حکایتِ سوم :
         
        بین ناظر و پیمانکاری درگیری ای بوجود آمد .
        پیمانکار گفت : روی پل صراط خِرَت را می گیرم ، که تو ایمان نداری .
        ناظر برای اینکه آن فضا را آرام کند به شوخی گفت :
        اگرمیگفتی وجدان ندارم قبول میکردم ، یا هرچیزِ دیگر ، ولی من به یقین ایمان دارم چونکه  نامِ  فرزندم  ایمان است .
         
        حکایتِ چهارم :
         
        شخصی مرا گفت : مثلِ فلانی ( که از وابستگان نزدیکمان است ) اثر و نامی زخود بجا بگذار که بعد از مرگت باعثِ افتخارِ تو باشد .
        به او گفتم : من هدفم فقط رضایت خداست و شدیداً عاشقِ گمنامی ام ، اگرلازم شد که به نامی افتخار کنم میگویم من فلان کَسَکِ فلانی هستم ، همین افتخار من را بس .
         
        بهمن بیدقی 1401/12/7

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۱۱۰ در تاریخ سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۱۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۲:۳۹
        دومی سرشار از پند بود..😂🤪
        اولی حیله گری رو خوب نشون دادید.. خندانک
        سومی زیرکانه بود خندانک
        چهارمی بهم نَچَسبِس.. خندانک ببسید.‌.🙈

        درود بر استاد هنرمند جناب بیدقی بزرگوار خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۳۶
        با سلام و عرض ادب هنرمند بزرگوار
        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۲:۵۲
        دوردبرشما 🌹🌹
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۳۶
        با سلام و عرض ادب آقای کاظمی نیک بزرگوار
        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ ۱۸:۱۸
        درود جناب بیدقی
        نبض قلمتان سبز
        جالب بود کوتاه نویسی کار آسانی نیست.
        جناب افشاری گرامی شما هم اشتراک بگذارید ماهم مشتاقیم
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۴۹
        با سلام و عرض ادب هنرمند بزرگوار
        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        جمعه ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۵۰
        خندانک
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        جمعه ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۵۰
        کامنتم پاک شده انگار خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2