کشتی نساز ای نوح طوفان نخواهد آمد
بر شوره زار دلها باران نخواهد آمد
شایدخدا به شعر تلخم بخندد اما
جایی که سفره خالی است ایمان نخواهد آمد
توی گل خیابان پوسید کفش هایم
مرداب کوچه ها را پایان نخواهد آمد
اینجا تکاب ساعت دی ماه بی مروت
بد بخت کارگرها سیمان نخواهد آمد
یخ زد جوانی من یک پیر مرد پرسید
ماشین پخش نفت پیران نخواهد آمد
بالای کوه ای کاش یک کلبه داشتم من
کالا به پشت این کوه ارزان نخواهد آمد
ترشید دخترت های بیخود در انتظاری
موسی برایت اینجا چوپان نخواهد آمد
این شعر غصه ها بود از قصه نداری
آنجا که بوی مرغ بریان نخواهد آمد
در قعر کینه خشکید در سینه ها محبت
من شعر می نویسم انسان نخواهد آمد
رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن
آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد
شاعر:نامشخص
کارگران و کشاورزان و رفتگرها و معلولین و خانواده های بی سرپرست و یا بدسرپرست یامادر سرپرست؛
اینها همگی قشرضعیف جامعه محسوب میشوند..
و دهک های اولی را پر میکنند...
اما نکته حائز اهمیت این است،این
ضعیف بودن در امور اقتصادی و مالی باعث نمیشود که در امور دینی اعتقادی نیز ضعیف شوند،
چه بسا قویتر هم باشند...
واقعیتش این است که بیش از یک سال است که با این شعر آشنا شده ام اما از همان ابتدا با مصرع ای که می گفت:
"جایی که سفره خالیست ایمان نخواهد امد مشکل داشتم"
دوست داشتم نظر دوستان را در رابطه با این مصرع بدانم...
سخن کرکگور:ایمان هدیه ای الهی است
که خداوند به انسان عطا میکند
خدا انسان مومن را بر می گزیند و به او ایمان هدیه میکند و اگر کسی شایسته ی این بخشش نشود زندگی تاریکی را سپری خواهد کرد...
پس حقا که کارگران و کشاورزان و رفتگرهااا و ...
که با درد و رنج کار میکند تا لقمه ی حلال بیاورند،
شایسته ی این هدیه ی الهی هستند و
ایمان در دلهایشان جا میگیرد...