سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      «»««»»مائده های شَب««»»«««
      ارسال شده توسط

      داریوش پورافشار

      در تاریخ : جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۰۹:۴۲
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۶۴ | نظرات : ۴

      شبِ سُکوت بود 
      میانِ علفزارِ ذهن من!
      مَترسکها، کلاغها را به جَشن دِلتنگی فرا خوانده بودند،
      تنها دانه های گندم بود که زیر منقارِ هجومِ اَفکارم آسیاب میشُدند، 
      و خواب، قَصیده ی بیداری‌ها را سُرنا میکشید از عُمق دره های پر زه یاد،،،
      صَندلی متحرک از تنِ خسته م، گاه جدا گاه محکم درآغوش، گهواره ی بچگی هایم را تَداعی میکرد، 
      شمعی نیمه جان می‌سوخت و میلرزید بر طاقچه ی بی گلدانم، چنانکه کور سویی نوری در نگاهَم ،،بتواند،، از پشت پَنجره ی کلبه م،
       تصویرِ سگِ ولگردِ محل که استخوانِ زندگی را میان پوزه هایش به دندان آویخته بود و خرامان به سویی خانه ی چوبیش می‌رفت را به طنابِ آویخته میان دو درخت، که لباسهای سال نو را به رختِ تن پوشانده بود از لابِلای سیلی های خورده از باد، به سمتِ تَنها جاده ی بی مسافرِ گِل آلودِ باران خورده، زیرِ قَدمهایَیم 
      از پسِ خَموشی شعله هایش بِکشاند به قاب، 
      دور شده بودم به گواهی از ناپیداها،، و پیدا بود از شُرشُر تَنم بر روی سَنگینی کفشهایَم که راه درازی را پُشتِ سر جا گذاشته بودم، 
      همانندِ پیر شده های روزگار که هر قدم قَدِ یک عصا همراهیشان میکند لاکپشت وار از اینجا تا بدانجا، 
      انگار عُمر به پایانِ نزدیک ترین کلمه رسیده بود،
      مانند آغازِ دیداری، گفتنِ سلامی و شوق به گفتگوها، هم آغوشی ها، تا عاشق شدن ها، دلتنگیها، فراموشی ها، دردها، زاییشها، بیماریها، خستگی‌ها ووو تا نزدیکترین کلمه به پایان،
       و شاید آخرین کلمه ی بدون تکرار
      به قد یک آمدن و سلامی،
      یک تماشا
      و یک رفتن و یک خدانگهدار.
      «»««»««»»««»»«««»»«««»»««««»»«««»«««««»«««
       
      داریوش افشار ✍️

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۹۱۶ در تاریخ جمعه ۲۳ دی ۱۴۰۱ ۰۹:۴۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1