سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 27 دی 1403
  • شهادت نواب صفوي، طهماسبي، برادران واحدي و ذوالقدر از فداييان اسلام، 1334 هـ ش
17 رجب 1446
    Thursday 16 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      كسي كه واعظي دروني نداشته باشد ، موعظه هاي مردم سودي به او نمي رساند. امام محمد باقر(ع)

      پنجشنبه ۲۷ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      اميدي از جنس نور...
      ارسال شده توسط

      سمیرا شریفی (آسمان)

      در تاریخ : چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۱ ۱۵:۲۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۶۳ | نظرات : ۴

      بنام يكتاي بي همتا

       

      آنچنان سر در گريبان فرو برده بود كه گوئي تمامي غمهاي عالم بر او احاطه كرده اند....

      نه اشكي...

       نه آهي...

      آري اشك را شرمسار از با او بودن....

      آه...  نيز، راه رهايي يافته بود....

      تنهاي تنها بود....

      نوميد دل و بي صدا...

      تاريكي همه جا را فرا گرفته بود....

      نور بود ولي او...

      ديگر نه مي ديد،‌ نه مي شنيد و نه...

      زمان همچنان مي گذشت و او در همان حال...

      ناگه چشمانش به خواب رفت ....

      گوئي سالهاست كه مرده است...

      روشنائي....

      نور....

      خدايا چه مي بينم!!!!!!

      دستهایش را جلوي چشمانش نهاد....

      آري قدرت نور چشمانش را مي زد...

      قدمهايش بي اختيار به سوي نور مي رفت...

      چشمانت را باز كن....

      نور همان نوریست كه تو چشمانت را بر آن بسته بودي...

      نور بود در قلب تو....

      در وجود تو....

      تو خود، خواهان ديدن نبودي....

      آري اين صدا و اين جملات تكرار مي شد

      و او غرق در ناباوري و حيرت!

      به سختي به زبان آورد

      كيستي تو؟!!!!

      پاسخ آمد...

      منم اميد...

      اميدي از جنس نور...

      برگرد هنوز با توأم...

      راه درازي پيش رو داريم...

      تو تنها نيستي....

      من با توأم....

      من با توأم....

      من با توأم....

      ناگه چشمانش را باز نمود....

      آري اينجا چقدر روشن است...

      همه جا اميد است...

      همه جا نور است....

      اميد هميشه است...

      اميدي از جنس نور


      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۵۰ در تاریخ چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۱ ۱۵:۲۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1