بحر. متقارب
بحرِ مُتَقارِب در اصطلاح عروضی، به بحری گفته میشود که در آن «فَعولُن» (U - -) یا یکی از زحافات آن بهکار رفتهباشد.
پرکاربردترین نمونهٔ بحر متقارب، بحر متقاربِ مُثَمَّنِ مَحذوف (فعولن فعولن فعولن فَعَل) است که آثاری چون شاهنامهٔ فردوسی، بوستان سعدی و گرشاسبنامهٔ اسدی توسی بدین بحر و در وزن یادشده سروده شدهاند. ساقینامهها نیز بر این وزن هستند.
به این دلیل که در زبان فارسی منظومههای گوناگونی را در این بحر سرودهاند، معروفترین و رایجترینِ اوزان شعر فارسی شدهاست. این بحر در میان عامهٔ مردم ایران به «بحرِ تَقارُب» معروف شدهاست و حال آنکه نام درست آن «بحر متقارب» است. وزن مصراعِ «به نام خداوند جان و خرد» فعولن فعولن فعولن فَعول است.
ابونصر فراهی در کتاب نصاب الصبیان، که برای نوآموزان تألیف کرده، در قطعهشعرهایی که برای کمک به یادسپاری بحرها سروده، به این دلیل که واژهٔ متقارب در وزن این قطعهها نمیگنجیده، همهجا آن را به «تقارب» تبدیل کرده؛ چنانکه گفتهاست:
به بحر تقارب تقرّب نمای بدین وزن، میزانِ طبع آزمای
فعولن فعولن فعولن فعول چو گفتی، بگو ای مه دلربای
متقارب بحری است که وزن اصلی آن بر تکرار کامل چهار بار پایهٔ «فعولن» در هر مصراع (هشت بار در بیت) قرار گرفتهاست و این وزن اصلی را متقارب مثمن سالم (ناکاسته) میگویند، مانند این بیت از شاهنامهٔ مسعودی مروزی:
نخستین، گیومرث آمد به شاهی گرفتش به گیتی درون، پیشگاهی
که وزنش بهصورتِ:
فعولن فعولن فعولن فعولن
U ! - - U ! - - U ! - - U - -
است.
ولی وزن شاهنامهٔ فردوسی متقارب مثمن محذوف یا مقصور (کاسته) است، یعنی آخرین هجای بلند از آخرین پایه در هر مصراع یا کاملاً حذف میشود و ازاینرو آن را محذوف مینامند:
جهانا چه بدمهر و بدگوهری
بر وزنِ:
فعولن فعولن فعولن فعو
U ! - - U ! - - U ! - - U -
دربارهٔ وزن متقارب عموماً اعتقاد بر این است که این وزن مانند وزن رباعی دراصل یک وزن ایرانی است که از اشعار یازدههجایی زبان پهلوی در زیر تأثیر عروض عرب یا حتی بدون تأثیر آن پدید گشتهاست. پیشینهٔ بحر متقارب را در ادبیات زبانهای ایرانی پیش از اسلام میتوان یافت.
خاورشناس روس، کراچکوسکی در مقدمهٔ دیوان ابوالفرج الوراء دمشقی، شاعر عرب، که در ۱۹۱۴ م. انتشار دادهاست، در اشعار تازی که در دورهٔ بنیامیه سرودهاند، تحقیق کامل کرده و همهٔ اوزان را معلوم کرده و به این نتیجه رسیدهاست که چون در میان این اشعار بحر خفیف و بحر متقارب و بحر رمل دیرتر [یعنی کمتر] آشکار میشود، پیداست که اعراب این سه بحر را از ایرانیان گرفتهاند.
بحر متقارب مانند بحرهای هزج، خفیف، سریع و رمل از بحرهایی است که از همان دورهٔ نخستینِ شعر عروضی فارسی رواج کامل داشتهاست. بحر متقارب نهتنها برای سرودن داستانهای حماسی چون شاهنامه، گرشاسپنامه، برزونامه، بهمننامه، کوشنامه و دیگر منظومههای حماسی بهکار رفتهاست، بلکه آن را برای منظومههای عاشقانه چون وامق و عذرا، سرخبت و خنگبت، هردو از عنصری بلخی، یوسف و زلیخا از شاعری «امانی» نام و ورقه و گلشاه از عیّوقی نیز بهکار بردهاند.ا
اسکندرنامهٔ نظامی، بوستان سعدی، خردنامهٔ جامی، همای و همایون خواجوی کرمانی، اردیبهشت سروش اصفهانی، خداوندنامهٔ صبای کاشانی از دیگر نمونه سرودهها در بحر متقارب هستند.
متنی که شما ارسال کردید از ویکی پدیا هست و استناد چندانی نداره.در اینگونه مباحث حتما باید به مقالات و نظرات اهل فن رجوع کنید.با سرچ های اینترنتی و مجازی نمیشه ابعاد موضوعات پژوهشی رو روشن کرد و اینکار نیازمند دقت و صرف مطالعات فراوان هست.حالا چرا میگم به ویکی پدیا نمیشه اعتماد کرد،دلیلش دقیقا در متن ارسالی شما هست که دچار تناقض واضحی هست.
«دربارهٔ وزن متقارب عموماً اعتقاد بر این است که این وزن مانند وزن رباعی دراصل یک وزن ایرانی است که از اشعار یازدههجایی زبان پهلوی در زیر تأثیر عروض عرب یا حتی بدون تأثیر آن پدید گشتهاست.»
این چند سطر از متن ارسالی شما هست و تأییدی بر وام گیری شاهنامه از وزن عربی.اینکه عموما اعتقاد بر این است که وزن شاهنامه یک وزن ایرانی هست در روش علمی جایگاهی نداره.خوب معلومه که اعتقاد ملی گراهای افراطی و اونهایی که دنبال تفاخر نژادی هستند بدون تحقیق و پژوهش فقط اعتقادشون این باشه که شاهنامه در وزن شعر خیالی ایرانی سروده شده باشه!!!حالا ممکنه این افراد متعصب و اعتقادی!!!استاد دانشگاه هم باشن!!!در ادامه هم متن شما علیه متن ارسالی شما موضع میگیره و عنوان میکنه که وزن شاهنامه«از
اشعار یازدههجایی زبان پهلوی در زیر تأثیر عروض عرب یا حتی بدون تأثیر آن پدید گشتهاست.» خوب اینکه زیر تأثیر عروض عرب شاهنامه پدید اومده رو مقاله شما از ویکی پدیا داره تأیید میکنه!!!
فکر میکنم در متن ارسالی خیلی عجله کردید و به این چند سطر توجه نکردید.
نکته دوم اینه که اولین فردی که در قالب مثنوی و در وزن حماسی شاهنامه شعر سروده شاعری عرب بنام «بشار بن برد» متوفی ۱۶۷ هجری قمری و قبل از زمان فردوسی هست.
نکته بعدی اینه که جناب جلال خالقی مطلق که مطرح ترین شاهنامه پژوه فعلی هستند در مقاله ای اذعان میکنن که وزن شاهنامه از اوزان عربی گرفته شده.من این مقاله رو دارم و اگر اینجا بشه فایل پی دی اف ارسال کرد واستون میفرستم.
خالقی مطلق، جلال، «پیرامون وزن شاهنامه». در نشریهٔ ایرانشناسی، بهار 1369، شماره 5، ص 14.
پژوهشگران دیگه ای هم مثل فردریش روکرت و نلدکه هم همین نظر رو دارن.
هدف از این مباحث این هست که فکر نکنیم ایران باستان معجونی از علم و فناوری و دانش بوده.در ایران باستان سوادآموزی برای عموم طبقات مردم به غیر از موبدان و درباریان ممنوع بود و طبیعی هست که کتاب ها و آثار علمی و حتی نام دانشمندان همچون یونان یا مصر از ایران باستان باقی نمونده باشه چون در جامعه طبقاتی و توتالیتر ایران باستان مردم از امتیازات گوناگون همچون سواد آموزی محروم بودن و با حضور اسلام در ایران و باز شدن زنجیرهای دیکتاتوری ساسانی از دست و پای مردم ایران اسلامی بزرگترین دانشمندان و شاعران همچون خوارزمی ها و طوسی ها و ابن سیناها و فردوسی رو تقدیم جامعه بشری میکنه.
تعصبات باستانگرایی توطئه بریتانیا و مزدوران اونها همچون پهلوی کودتاگر بود که سعی در تقابل با مبانی اسلامی داشت.در آینده بیشتر در این زمینه صحبت میکنم.
موفق باشید و پایدار