چهارشنبه ۵ دی
خاطراتی از دوران دبیرستان
ارسال شده توسط اصغر ناظمی در تاریخ : دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۲۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۹۹ | نظرات : ۹
|
|
آدمی تادرمحاصره ی ذهن شرطی شده ی خود باشد ، نمی تواند ادعاکند که راهی درست را انتخاب نموده ، چون در اسارت ناخودآگاه چرخه ی فریبی در خویشتن است که اورا در سراب گرفتار کرده ۰. تازمانی که در محاصره ی ذهن شرطی شده ی خود باشیم در محاصره ی جهل و نا اگاهی هستیم . ما اغلب آدمیان درروی کره ی زمین اسیر جهل و نا اگاهی هستیم و چرا ؟.....آدمی در فضایی بسته و ظلمانی وتاریک گرفتار شده وجز همین فضای بسته را در نمی یابد و نمی شناسد . خاصیت ذهن در هرکسی اینگونه است . وقتی ذهن برروی نقطه ای بطور مداوم متمرکز می شود ، دیگر جز همان نقطه برای فرد قابل ادراک نیست . وجز همین نقطه دیگر جایگاهی برای فرد وجود ندارد . دراینجا ذهن شرطی شده ، فرد را در دایره ی جهل وناآگاهی گرفتارنموده وبا سردرگمی وسرگیجی در دوره ای باطل می چرخاند . بلی ، ذهن شرطی شده هرکسی را در دام خود گرفتار می کند ، حال فرد در هر سطح علمی نیز باشد فرقی نمی کند چون جز همین فضای بسته و تاریک برایش قابل فهم وادراک و دریافت نیست وفضایی جز همین برایش وجود ندارد . وفرد در همین فضای بسته ومحدود هرچیزی را می بیند ، تجزیه و تحلیل می کند وباگردآوری اطلاعات ومبادله به زندگی اش ادامه می دهد . امااگر آدمی گرفتار این خطای بنیادین ذهنی و پنداری نمی شد ، برایش فضای نامحدود وشفاف وروشن دیگری وجود داشت . کسانی هستند که ناخودآگاهانه متوجه شگرد وترفندهای ذهن شرطی شده در خود می شوند ، اینان کمتر اسیرِ تمایلات کور ذهن در خود می شوند وآرام تر وبا آرامش بیشتری زندگی می کنند.
برای هرکسی فضایی فراتراز فضای ظلمانی و تاریک ذهن شرطی شده وجود دارد که این فضای نامحدود ولبریز از نورو روشنایی ، فضایی لایتناهی در هرکسی ست . برای دست یافتن به این حریم ونیروی مافوق در خویشتن ، لاجرم باید ذهن را در خود از هر عمل وعکس العمل وتقلایی کاملا باز داشت وخودرا خودآگاهانه از اسارت ذهن شرطی شده نجات داد . کار ذهن در ما جز خیالبافی و افسانه سازی نیست . و آدمی زمانی متوجه ماهیت کاذب ذهن شرطی شده در خود می شود که به فراتراز ذهن در خود قدم گذاشته باشد واعمال ورفتار ذهن شرطی شده را در خود ببیند .
ذهن دنیای مطلق آدمیان نیست بلکه توهمی ست ویاتوهمی در آن پاگرفته ورشدیافته و افراد را اسیر خود کرده ، که هرکسی آن را دنیای حقیقی خویش می پندارد . تااین عارضه از وجود آدمی رخت برنبندد ، زندگی انسانها همچنان در ستیز و جدالی بی هوده سپری خواهد شد . وآدمی از توهم و خیال ودنیایی خیالی که برای خودش می سازد جدا نخواهد شد . به همین دلیل ذهن پدیده ای بسیار پیچیده در هرکسی گردیده ، نه تنها فرد را از "تمامیت" ویاحقیقت خودش دور می کند بلکه اورا در مخمصه ی ابهامی هلاکت بار نیز قرار می دهد .
در سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴ بنده شاگرد یکی از دبیرستانهای شهرم بودم ورشته ی انتخابی ام "بازرگانی " بود یکی از دروس اختصاصی رشته مزبور "ماشین نویسی فارسی" بود و ما می بایست در طول سه سال پایان دبیرستان همه ساله با تمرین مداوم نمره ی قبولی از آن رشته بگیریم . آموزش ما ده انگشتی بود وبا جزوه و کتاب ، معلم آن درس بصورت تمرین -ک م ن ت - از ما می خواست که تمرین کنیم . باتوجه به تعداد کلیدهای حروف والفبای فارسی غیراز انگشت شصت هر کدام از انگشت های ما می بایست چهار حرف را تایپ کند . خودمن از همان سال اول به دلیل علاقه ای که به این درس داشتم یکی از شاگردانی بودم که بالاترین نمره را در دقت و سرعت می گرفتم .اما نکته ای که برایم بسیار تا بسبار قابل اهمیت است این است . ناخن های ما حافظ حروف الفباء نیستند بلکه این حافظه و ذهن ماست که حروف فارسی ویکایک کلیدهای ماشین تایپ را در خود ثبت وحفظ نموده وباسرعت ودقت در کمتراز ثانیه چند حرف را به انگشتان ما برای تایپ یک نامه یا یک شعر ارسال می کند . وموفق می شویم در کمترین زمان بیشترین کلمه را بدون دخالت اراده ، تایپ کنیم . وقتی عمیقا به این موضوع و عملکرد انگشتانمان توجه شود حیرت می کنیم ، چگونه انگشتان ما چون بال پروانه ای در حال سریع وتند پرواز کلمه هارا تایپ می کنند . انگشتان ماهریک ابزارهایی هستند که ضمیر وحافظه ی ما در کمترین زمان آنهارا برای تایپ کلمه ها به فعلیت می رسانند . بارها گفته ایم بعداز دوران کودکی ، ناخودآگاه اراده ای در ضمیر و ذهن ما شکل می گیرد که این اراده را "خود " می نامیم . اراده ای که بدون دخالت ما تمام افعال و رفتارهای مارا تحت احاطه ی خود دارد . یعنی ذهن در سلطه ی اراده ای کور وکاذب ، حرکات و رفتار مارا تحت استیلای خود دارد . درحالی که می توانیم بامشاهده ی مستقیم و خالص و ناب این "اراده " که زیر بنای افعال ما قرار می گیرد را در خود کاملا متلاشی و نابود کنیم . بعداز دوران کودکی اراده ای در ما شکل می گیرد که اراده ای کاذب است وهمین اراده ی کذب در ضمیر ما با پشتوانی فرهنگ خانواده و تربیت خانگی و فرهنگ کلان جامعه در ما تقویت و فربه می شود و مارا ناخودآگاه تمام عمر اسیر خود می کند . اما ، هر کدام با ذهنی آرام و بی دغدغه و اضطراب ، ( که آگاهانه یاناخودآگاه از دخالت ذهن در خود ، با ورود آن به افکار و اعمالمان جلوگیری می کنیم ) می توانیم این "اراده ی کاذب" را در خود بطور شفاف ، دیده و خودرا از اسارت آن برای همیشه نجات دهیم . بامحو شدن "ذهن شرطی شده" که بوسیله ی همان ارده ی کور دوران کودکی در ما شرطی می شود ، انسان دیگر موجودی آسمانی می شود .اگر می گوییم تمام مشکل و مصیبت هرکسی ذهن شرطی شده ی اوست ، سخنی به گزاف نیست . چون با رهایی از ذهن شرطی شده است که پرده ی تیرگی از مقابل چشم انسان کنار می رود . وفرد شفاف ، روشن و بوضوح همه چیز را می بیند . تنها راه پاک وتخلیه کردن ذهن شرطی شده ، همان مشاهده ی مستقیم و شفاف برای هرکسی ست که می تواند فرد را از اسارت نجات دهد ، اما چرا اغلب به سهولت نمی توانیم ، ذهن را در خود پاک ومبرا کنیم ؟....همانگونه که در انگشتان یک تایپیست وارسال اطلاعات از ضمیر فرد به انگشتان وی ، سرعت عملِ کمتراز ثانیه را می بینیم ، اراده ی کاذب شکل گرفته در ضمیر و ذهن هرکسی نیز باسرعتی بسیار و کمتراز ثانیه در ذهن و فعلِ هرکسی محقق می گردد و فرد را اسیر خود می کند ، که به سهولت قابل ردیابی و مشاهده شدن نیست . ذهن در هرکسی به دلیل اطلاعات ضد ونقیضی که درتناقض با بکدیگر در آن ناخودآگاه رسوخ کرده ، دچار یک نزاع ودرگیری مداوم و ملموس و عیان و یا غیر محسوس و پنهان در خودش است . همین تضاد وتناقض ذهنی یکی از سبب های گریز ذهن ازفعلِ مشاهده است که نمی توان به سهولت آن را در خود ببینیم . چون ذهن ، مارا به دام لایه های متضاد در خودش می اندازد وبه سرعت گرفتارمان می کند . ووقتی می گوییم ، ذهنِ آرام ، ذهنی ست که از تمام تناقض وتضادها کاملا پاک ویا بطور موقت خلاص شده باشد وهیچگونه در گیری در ذهن وجود نداشته باشد . اغلب ما اسیر ذهن نا آرام وپرتنش در خود هستیم ولی از آن چیزی نمی دانیم ، اگر برایمان ذهن قابل مشاهده شود ، ذهن به یک باره در ما پاک و آرام می گردد. وخودِ ما با آرامش آن را درک کرده و میبینیم . وهمین دگرگونی ذهن ، مارا به یک باره از ظلمت و تیرگی نجات میدهد ووارد فضایی روشن ونورانی و فرحبخش می شویم .ذهن آرام اساس آرامش هرکسی ست . وبا ذهن آرام است که هرکسی توانایی درک ناشناخته هارا به چنگ می آورد .
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۲۱۵۱ در تاریخ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۲۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سلام برسرور گرامی جناب زارع فرمودید ؛ ذهن انسان از زمان شکل گرفتن در دوران جنینی شرطی شدن را آغاز میکند، و پس از تولد بر شتاب شرطی شدن ذهن افزوده می شود......که این موضوع قابل تامل بیشتری ست . هرچند ما باخیره شدن به رفتار بعضی از کودکان می بینیم بعضی از رفتارهارا کودکان ناخودآگاهانه وبطور ژنتیکی از والدین خود دریافت کرده اند اما اعمالی که ژنی به افراد از پیشینیان آنها منتقل می شود ، تغییر این رویکردها باخودآگاهی هم کار دشوار وگاه غیرممکنی ست . ولی انسان بعداز تولد اسیر این دگردیسی و فساد ذهنی می شود ، چون با خود آگاهی می توان خودرا از اسارت ذهن شزطی شده نجات داد . که پرداختن به این موضوع به تعمق بیشتری نیاز دارد .... | |
|
باسلام به شما بانوی ارجمند بلی ، مطالعه ی کتابهای محمدجعفر مصفا و کتابهای دکتر پیمان آزاد ، جرقه هایی را در من زدند که خوشبختانه با کمک آن بزرگواران بخصوص با مطالعه کتابهای کریشنامورتی که ترجمه دکتر پیمان آراد و مرحوم مصفا بودند تاثیر عمیقی در پاکسازی وتخلیه ی ذهنی برای من داشتند وبرای هرکسی که علاقه مند وکنجکاو شناخت خویش باشد این کتابها می توانند در تاریکی شعله های فروزانی باشند ..... | |
|
دوردبرشما استاد عزیز جناب ناظمی بزرگوار آموزنده بود خسته نباشی استاد عزیز 🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻 🌹⚘️🪻🌹🌸🌸 🪻🪻🪻🌹🌹 ⚘️⚘️⚘️⚘️ 🌺🌺🌺 🌻🌻 ❤️ | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
متن ارزشمند و پرباریست
همانگونه که فرمودید، ذهن انسان از زمان شکل گرفتن در دوران جنینی شرطی شدن را آغاز میکند، و پس از تولد بر شتاب شرطی شدن ذهن افزوده می شود، طوری که یک انسان بالغ، عملاً ذهنی شرطی و وابسته دارد و امکان آزاداندیشی یا بهتر بگوییم درک اصیل حقیقت برایش اگر نگوییم ناممکن، لااقل میتوانیم بگوییم بسیار سخت است. برای رهایی از این اسارت ذهن، دو راه شناخته شده وجود داره، یک راه فلسفی که تفکر انتقادی یا نقادانه است، که در آن فرد، نحوه ی تفکر خودش رو ارزیابی و نقد میکنه، و داده های ذهنی خودش رو محک میزنه تا در صورت مستدل نبودن، حذفشون کنه، و بعد سیر استدلالی مطمئنی پیش بگیره و مسیر استدلالها و استنباطهای پیشین خودش رو اصلاح و بازسازی کنه.
راه دوم در واقع عرفان است، پایه ی بیشتر فرقه های عرفانی تغییر جهان بینی فرده، یعنی سالک رو از نگاه عادی و روزمره و معمولی به جهان و پدیده ها، به سمت نگاه تازه ای می برند، و تفاوت فرقه های عرفانی گوناگون در واقع مربوط به تفاوت این نگاه تازه است، وگرنه همه ی آنها در از بین بردن نگاهی که بطور عمده از بدو تولد و تحت تاثیر محیط و فرهنگ در انسان ایجاد میشه اتفاق نظر دارند.
در واقع پایه ی عرفان تخریب تقریباً کامل بنای ذهنی پیشین و ساخت بنای ذهنی جدیده،
در حالیکه پایه ی تفکر نقادانه، اصلاح داده ها و روابط بین اونها و روشهای بهتر استدلال و نتیحتاً حصول نتیجه ی مطمئن تره.
در برخی فرقه های عرفانی تخریب ذهنِ شرطی شده، با شدت و سرعت بیشتری انجام میشه(مثل فرقه های عرفانی آمریکای لاتین مثلاً سرخپوستهای یاکی در مکزیک، که در آغاز سیر و سلوک متوسل به گیاهان روان گردان میشوند)،
در برخی دیگر از فرقه های عرفانی مثل اکثر فرقه های عرفان اسلامی، این تخریب ذهنِ شرطی، با ملایمت بیشتری انجام میشه، ولی همین ها هم به هرحال متوسل به روشهایی مثل رقص و سماع نیشوند که در واقع معادل همان گیاهان روان گردان در عرفان آمریکای لاتینه.
البته در میان فرقه های عرفان اسلامی، فرقه هایی هم هستند که در آنها تخریب ذهن شرطی سالک با شدت بسیار زیادی انجام میشه و گاه حتی سلامتی عمومی سالک رو خدشه دار میکنه و به آزادی ذهن نمی انجامه.
سپاسگزارم از شما استاد عزیز بخاطر این مطلب تفکربرانگیز
و عذرخواهی میکنم بخاطر اطاله ی کلامم
آفتاب اندیشه تون تابان