بسم الله الرحمن الرحیم
لا اله الا الله ملک الحق المبین
اصلاح کردن نیکان با گرامی داشتن آنهاست
و اصلاح کردن بدکاران با تنبیه آنان. امام علی علیه السلام
در سخن حکیمانه ی امیر المومنین علی علیه السلام اگر قسمت دوم برای خیلی ها قابل فهم باشد قسمت اول اما بشدت جای تامل و تدبر دارد. به حکم حدیث معصوم که فرمود (اَلحَیاءُ هُوَ الدِّین کُلُّه) یعنی حیا داشتن همه ی مفهوم دین است پس هر آنکه در محضر الله حیاء بیشتری دارد چه خود بداند چه نداند در سیر تکوینیِ دین قرار گرفته است که اگر مطابق شریعت اسلام هم قرار بگیرد همه ی آنچه که برای کمال لازم است را دریافت کرده است.
مطابق دستور آسمانی حضرت علی علیه السلام تکریم چنین افرادی سبب اصلاح خود به خود ایشان است. منطقی هم هست چرا که او در درون خود حیا دارد وقتی ستوده میشود وجدانش او را از کرده ی خویش پشیمان میسازد و به میزان گرامیداشت او در سیر تربیتی اش مراتب رشد او به سوی کمال موفقیت آمیز تر خواهد بود.
جالب آن است که دقیقا شیاطین عالم بر روی حیا دست گذاشته اند تا آن را از حقیقت کلمة الله بودن انسان ها بگیرند. طبیعتا این اتفاق مسیر را معکوس خواهد کرد. بیاد آوریم که حضرت دوست در قرآن بارها اشاره کرده است که ای انسان مگر با شما عهد نبسته بودم تنها مرا پرستش کنید این راه درست است شیطان بر شما دشمنی آشکار است.
روزی عقابی به خورشيد گفت :
تو چرا بي دريغ و بی مهابا و بی حیا
وَ بی احتسابی ، به هر بيغوله و خرابه ای می تابی؟ بدان که تو فقط بايد بر بلندای كوه ها ، به روی برف ها و بر زيبايی ها بتابی و بس.
خورشيد دستِ عقاب را گرفت و او را پيشِ خودش بُرد و از او خواست بگويد كه به كجا بتابد و به كجا نتابد!
ناگهان عقاب از آن بالا بالاها از پیشِ خورشید ديد كه هيچ كس و هيچ چيز از اين كُره ی خاكی حتی ديده نمي شود! چه برسد به اينكه بتوان بيغوله ها را از زيبايی ها تشخيص داد !...
از آن بالاهيچ فرقی بينِ هیچکدام از اینها نبود و ديده نمی شد.
"از آن بالا" همه ی اين ها هيچ اند و ناپیدا و به قَدِ ذره نقطه ای شاید پیدا ....
ما هرچه پايين ترمی آييم ؛ می توانيم تفاوت ها را ببينيم. برای همین می گویند هرچه دانش ات بیشتر باشد ؛ افتاده تری و با خودبزرگ بینی و حسادت خودت را با دیگری قیاس نخواهی کرد چرا که روحِ تو بزرگ است و هرجه بالاتر بروی نه حیای کسی را میتوانی متر کنی نه اندازه ی دانش و فهم و درکش را و برای همگان یکسان می تابی عینِ خورشید که به دستور و اذن خدا به باحیا و بی حیا می تابد و هردورا گرما و نور و ادراکِ روشنایی می بخشد .
بگذار روحت همچو خورشيد اهلِ نواحیِ بالايی شود كه جز مهرورزی ، جز عشق و جز مساوات نَكاری و تنها بتوانی نور منعكس كنی و به کلِ عالم بتابی ...
-------------------------------
عمر عقاب ۷۰ سال است ولی به ۴۰ که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد..
نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است.
آنگاه عقاب است و دوراهی:
--> بمـیرد یـــــا دوباره متولد شود<--
ولی چگونه؟؟
عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند.
این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.
برای زیستن باید تغییر کرد.
درد کشید...
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطراتِ بد را از یاد بُرد و دوباره متولد شد.
یـــــا بايد مُرد ... یا دوباره زندگیِ بهترادراک را یافت ...
این است حیطه ی جبر تا اختیارِ بشر ...