سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        راز حقیقت
        ارسال شده توسط

        اصغر ناظمی

        در تاریخ : شنبه ۲۱ فروردين ۱۴۰۰ ۰۴:۴۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۲۰ | نظرات : ۷

        درک حقیقت وفهم صریح و روشن آن  ، برای هرکسی غیر ممکن یا حتی سخت و دشوار هم نیست ، اما زندگی پیرامون هرکسی حصار و دام و بند هایی بوجود می آورد ،  که رهایی وخلاصی از آنها برای آدمی ، دشوار و گاه ناممکن می شود ( هم از نظر فکری و هم اسارت فیزیکی  )  . ذهن آدمی با چسبیدن به انگیزه وعلت های بیرونی ( که رسم معمول وپرهیاهوی زندگی در تمامی جوامع بشری هستند )  آدمی را از درک خویشتن و شفاف وروشن دیدن تمامیت خویش که رمز درک حقیقت است دور می کند .
        زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
        مستم از ساغر خون جگر آشامیها
        بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
        شادکامم دگر از الفت ناکامیها.......شهریار
        ماهیت این انگیزه ها در تمام کشورهای جهان برغم فرهنگهای متفاوت یکی ست که  علت وانگیزه هایی مشترک دربین تمامی مردمان است .  در گذر زمان همین حصارها چون پرده ای ضخیم مقابل چشم آدمی  قرار گرفته وباکور کردن او ،  وی را از درک واقعیت خود( آنچه فطرتا هست ) دور می نمایند . وآدمی آنگونه  فکر واندیشه اش را به مسائل زندگی ( که از آنها به عنوان دام وبند و حصار نام می بریم ) معطوف می دارد که به دلیل نااگاهی از حقیقت خویش ، از آن کاملا دوری جسته  و ناخودآ گاه از ماهیت واقعی خود فاصله می گیرد ،  وهیچ اصراری نیز برای بازگشت به خویش و یا آگاهی یافتن از حقیقت خویش در وی بوجود  نمی آید و آدمی دچار "خودفراموشی " می گردد . اندیشه ی فرد که تنها چراغ  هدایت دردست اوست آنگونه محو دام وبند های زندگی می شود وفرد را درهمه چیز ذوب واستحاله می کند که اندیشه ای که می توانست بی نهایت نگر باشد هدایت گر راه درست آدمی باشد ،  تبدیل به کوره راه تاریک و بسته ای می شود که جز زندگی القایی وتوهمی و تعریفی را نمی فهمد  . تفکر که می بایست چاره گر ونجات دهنده ی آدمی در برابر خطر وابتلائات احتمالی باشد ، خود عامل غرق شدن بشر در مرداب هلاکت می گردد    . دلیل ناآگاهی آدمی از هویت اصیل وریشه ایِ خودش و دور ماندن وی از حقیقت وجودی اش ، روند پرورش وتکاملی ست که قرنها در یکایک کشورهای جهان ، روبروی هرکسی گذاشته شده و همین روند است که سبب بیگانگی هرکسی با خویشتن خودش می شود  . ماازکودکی بطور ناخودآگاه بوسیله اطرافیان خود ، پدرو مادر و جامعه و کشور وفرهنگ کشور خود با کسب آموخته ها برنامه ریزی می شویم وبعداز دوران کودکی با شخصیت هنوز شکل نگرفته ی القایی خویش وارد کارزار مسابقه و رقابت و کسب و برتری جویی و پبشی جستن می شویم  واین هویت القایی را در خود پرورش و بقا می دهیم . دیگر از حقیقت وجودی خویش فاصله گرفته ایم و ناآگاهانه وناخوداگاهانه از حقیقت برای خود سرزمینی آرمانی وخیالی  می سازیم  و به سوی آن مکان  توهمی  حرکت می کنیم . حقیقت تمامیت وجود ماست ، اما ، ما از آن چیزی نمی دانیم و به دلیل عدم آگاهی از ماهیت وافعی خویش ، بارفتن به سوی حقیقت مفروض خود ، بیشتر و بیشتر از واقعیت خویش واز تمامیت خویش دور می شویم . قرنهاست که آدمی در هرکجای زمین ودر هر کشوری وبا هر فرهنگ و آرمان و عقیده ای ، اینگونه زندگی می کند ، وزندگی را ناآگاهانه و ناخودآگاه اینگونه آموخته ودر ضمیر پنهان خویش ثبت کرده است  . مشکل اولیه واساسی  انسان ،  دوری جستن از خویشتن است . دریکایک کشورها ، فرهنگهای متفاوت و گاه در تضاد و در تناقضِ با یک دیگر  (تناقض فرهنگ هر کشور با کشور دیگر ) پشتوانه و مبلغ اینگونه زندگی کردن بشر هستند . یعنی این خانواده و کشور و فرهنگ است که هرکسی را از ماهیت واقعی خود ، از اصل وریشه ی  حقیقی خود منفک و جدا کرده وبه ماهیتی فرضی و تصوری و پنداری و خیالی گرفتار می نماید . و هرکشوری بطور سیستماتیک ، افراد را هم وظیفه مند حفظ این ماهیت و هویت پنداری که جز پدیده ای خیالی و موهوم نیست ، می سازد .من از کودکی وارد مدرسه ، دبیرستان ، دانشگاه می شوم  ، تا با تحصیل و کسب مدرک معتبر ، ماهیت القایی را در خود پرورش داده ومحفوظ نمایم ، به دنبال مشاغل نجاری ، تعمیرکاری ، تراشکاری ، بنایی و،....و..... می روم که با گذراندن دوران مقدماتی هرکدام از این حرفه ها به درجه استادی برسم . بادست وپا کردن شغلی در هر کدام از این مشاغل و حرفه ها ، با تحصیلات دانشگاهی ، در کشورم ، احساس امنیت و آرامش ، وراحتی می کنم .  همین احساس ایمنی و احساس امنیت و آرامش و راحتی ،  مرا از ماهیت واقعی ام جدا می کند ، احساس ایمنی و امنیت و آرامش زمانی در من بطور کامل وجود دارد که من با ماهیت واقعی وخدادادی و اصیل و ریشه یی ام در ارتباط باشم و جدایی از ماهیت واقعی و حقیقی من ، برای من جر ناآرامی ، ناامنی و احساس اندوه  و نگرانی ، و رنج و الم ارمغانی ندارد . ولی اگر من خود را از وابستگی هایم جدا و خلاص نمایم ، در من انرژی سرشار دیگری فعال می گردد ، که مرا ار تمام تناقض و تضادها ، از رنج و اندوه و مرارت ها واز صفات بلیه ی دیگر کاملا پاک واز هر خطری مصون می دارد . قدرت ادراک را در من صدها برابر بدون نفوذ هیچ سدی  زیاد نموده و موانع را از برابر تفکر واندیشه ام بر می دارد . از  من شخصیتی آرام وبی استرس ، وبی دغدغه و اضطراب می سازد  . مارا از فضای بسته ی تفکر جدا نموده وبه فضای بی کران  و لایتناهی دیگری ورود می دهد . 

        اگر کسب و احراز مشاغل و تحصیلات دانشگاهی بابدست آوردن مدارک لازم   برای من اطمینان و امنیت و آرامشی ظاهری را به همراه دارند ، ولی این وابستگی ها سبب دوری بیشتر و بیشتر من از تمامیت خویشتنم می گردند  که نتیجتآ ، نا آرامی  و استرس و اندوه ورنج و آلام مرا بوجود آورده  اند . آرامش آدمی ، زمانی برای او محقق می گردد و هرکسی به آرامش و طمانینه و راحتی  واقعی می رسد که آگاهانه به خویشتن واقعی خود بازگشت نموده باشد . آدمی وقتی با چنگ انداختن به انگیزه و عوامل بیرونی  ، احساس امنیت و آرامش می کند ، باتمسک به آن عوامل دارد از آرامش و امنیت واقعی خویش ، فاصله می گیرد ودور می شود . این عوامل اگرچه در ظاهر نمایانگر آرامش و امنیت آدمی اند ، اما هیچگاه خود انگیزه و علت آرامش انسان نیستند بلکه سرپوش واستتاری برروی نا آرامی و ناایمنی و استرس و اضطراب  وی هستند . نفسِ نگرانی و اضطراب واحساس ناامنی  و ناآرامی آدمی ، فاصله گرفتن و دوری جستن ناخودآگاه  از ماهیت واقعی خود ، از تمامیت خویشتن است . آدمی وقتی با فشارهای مضاعف بیرونی به دلیل ناآگاهی از هویت خود دور می شود ، اسیر نگرانی و ناآرامی و اضطراب و ترس می گردد . واین دلشوره ، اضطراب و نگرانی و ناامنی همیشه با آدمی هست ، حال آدمی به هر چیز تمسک جوید ویا به هر مکان ونقطه ای از زمین سفر کند ویادر جایی و کشوردیگری ساکن شود ، مگر فرد به ماهیت واقعی خویش ، بازگشت نماید . عوامل بیرونی اگرچه در ظاهر مسکن موقت ولحظه ای برای هرکسی ممکن است باشند اما درمان درد آدمی ، هیچگاه نیستند . ودیدیم این تسکین موقت هم سرپوشی برروی ناآرامی و نگرانی و اندوه و بیم ماهستند ، که نفس آن خودفراموشی ست . 

        می بینیم یکی از انگیزه های بیرونی که به هر کسی احساس ایمنی و آرامش به ظاهر میدهد ، داشتن شغل ، داشتن خانه ، همسرو فرزند ، داشتن  ماشین و.... است .  همه ی اینها به آدمی احساس امنیت و آرامش می دهند ولی داشتن امنیت و آرامی و آرامش  آنها ،   آدمی را از ریشه واز اصل واز امنیت و آرامش واقعی اش دور می کنند و هر قدر فرد از ماهیت واقعی و حقیقی خودش دورتر می شود ، نگرانی و ناآرامی و اضطراب و بیم و دلهره اش بیشتر می گردد . دل بستگی ووابستگی ، همان مالکیت است . یا مالکیت ودل بستگی دوروی یک سکه اند وانسان از زمانی که دچار واسیر مالکیت گردیده ، کم وبیشش فرقی ندارد ، ناخودآگاهانه برای خود قفسی رنگین ساخته وخود را در آن زندانی نموده و آزادیِ واقعی اش را از دست داده  . وهمین معامله ی با خود اورا از حقیقت وجودی اش دور کرده است .

        مولوی در دفتر پنجم دیوان "مثنوی معنوی " شعری دارد که قابل تامل است ؛
        ........

        این سبب ها بر نظر ها پرده هاست

        که نه هر دیدار صُنعش را سزاست

        دیده ای باید سبب سوراخ کن

        تا حجب را بر کند از بیخ و بُن

        تا مسبب بیند اندر لا مکان

        هرزه داند جهد و اسباب و دکان

        از مسبب می رسد هر خیرو شر

        نیست اسباب و وسائط ای پدر

        جز حیالی منعقد بر شاه راه

        تابماند دور غفلت چند گاه

        این سبب ها چه هستند که حجاب و مانع سرسخت و مقاوم ما می شوند و در جایی اشاره شد ، دل کندن از سبب ها برای بشر دشوار است ، نه اندیشیدن به در یا و رسیدن به وصل دریا . این سبب ها ، همان شعل ، موقعیت اجتماعی ، همسرو فرزندان ، ماشین و آپارتمان و ویلاهای ما و حساب های بانکی ما  و ستیز و نبرد و جنگ آدمیان با یکدیگر هستند بابسیاری سرگرمی های روزمره  ، که ما با تکیه به آنها ، بخود هویت می بخشیم ، احساس بودن می کنیم ، وبا آنها احساس امنیت و آرامش و طمانینه داریم . خودرا به اصطلاح از پوچی رها می کنیم .

        این سبب ها بر نظر ها پرده هاست

        که نه هر دیدار صُنعش را سزاست

        جوامع بشری به تفکیک وتقسیم بندی کشور ها ، براساس همین سبب ها شکل گرفته اند ووظیفه هر گروه یا هر ملتی ، ناخودآگاهانه حفظ و بقای همین سبب هاست . سبب هایی که پرده ی تاریک چشم یکایک ما انسان ها هستند وسبب بروز لاینقطع اختلافات و جنگهای خانمانسوز می شوند .

        مشکل ودرد بشر ، بیگانگی با خویشتن است . وهمین موضوع ، از آدمی موجودی نگران و مضطرب و آشفته و سردرگم ساخته است . آدمی برخوردار از ماهیت ناشناخته ی دیگری ست که این تعریف شناخته شده اش نیست . آن ماهیت  یا هویت واقعی آدمی ست که کشف آن برای هرکسی ، آرامش و راحتی ، بی نگرانی و بی اضطرابی و بی دلهره گی ، وبی اندوه و رنج و مرارت و غصه ، بودن هرکسی ست ، بی رشک و بی کینه و آز بودن را برای آدمی ارمغان دارد.  یکایک ما اسیر وگرفتار ، وباورمند سبب هایی شده ایم که برای ما عارضه اند ، نه درمان درد و آلامِ دوری و هجرت ما ن . 

        درزمان حاضر که ویروس کرنا یا کووید ۱۹ ، جهان را دچار مخاطره ی سهمگین ، وبه نوعی توقف و رکود کشانده ، اغلب مردم این ببماری و پی آمدهای وخیم و دردناک  آن را می بینند واز همین رو در نگرانی و اندوه ، وترس و ببم بخاطر هجوم غافلگیر کننده ی این ویروس به سر می برند  ، تمام صداهای جهان متمرکز روی کرونا شده است وبسیاری مشکلات دیگررا تحت الشعاع قرار داده  ، که می بینیم . اما خودببگانگی انسان ، خودفراموشی ، دوگانه ببنی بشر دردی ست  که قرنها  ، آرام آرام گریبان اورا گرفته است و زندگی به ظاهر خوب ونیکوی اورا به ورطه ی هلاکت کشا نده است . اگر کووید ۱۹ را یک بیماری وخیم ، باتمام پیامدهای هولناکش ببینیم ، ولی مقطعی ست و روزی ، دورانی این بیماری به پایان می رسد وزندگی بحالت اولیه بر می گردد ، حال دوسال طول بکشد یا کمتر و یا بیشتر ، اما خودبیگانگی ، سرطان هنوز غیر قابل درمانی ست که قرنها ، روح و روان ، و جسم فیزیکی وی را در چنگ گرفته ، واورا به گرداب تباهی و زوال می برد ، وهیچ عهد پایانی برای آن نیز هنوز  به نظر نمی آید  . کسانی  این ببماری هو لنا ک وتباه کننده را می بینند ووخامتش را لمس می کنند که به "خودآگاهی"  رسیده باشند . خودآگاهی که بتواند به کشف تمامیت خویش بیانجامد غایت راهِ  هرکسی تا رسیدن به سرمنزل مقصود وحقیقی او ست .
         شما زمانی که بتوانید نفس خطارا در خود ( بدون قضاوت و اصلاح و توجیه خود) مشاهده کنید به درک حقیقت رسیده اید ، چون اصلاح و توجیه ، سرپوشی ست که برروی خطای خود گذاشته و خود را از دیدن بی پرده ی آن محروم می کنیم . بامشاهده ی خطا در خویشتن ، مشاهده ، فعلی ست که خطا در ضمیر با آن منهدم و بی اثر می شود .
         آدمی در هرکجا ، حتی شجاع و بی باک ترین افراد ، ناخودآگاهانه و ندانسته اسیر خوف و بیمی هستند که اعمال ورفتارشان را همین ترس و بیم شکل می دهد ، باوقوف کامل یافتن هرکسی نسبت به این ترس در خویشتن ومشاهده ی درونی آن در خود ، راه رسیدن به حقیقت به روی فرد باز می گردد . 
        پرسشی که بوجود می آید این است ؛
        آیا زندگی مغایر بافطرت وحقیقت انسان است ؟
        می گوییم خیر ،  زندگی با آرامش مغایربا فطرت انسان نیست بلکه نفس حیات وزندگی آدمی همین ست . ولی زندگی تو ام باخشونت مغایر فطرت وحقیقت انسان است . که هرکسی برای رسیدن به آرامش واقعی باید حقیقت خود را در خویشتن ادراک و کشف نماید . که این ، خود مقدمه ی رسیدن به حقیقت کل و خداست .  آنچه  را که ما ، در پشت زندگی از خود پنهان می کنیم حقیقت خودمان است وهرگز نیز درباره ی واقعیت خویش به آگاهی نمی رسیم . وبعداز چندی بامصیبت و بدبختی زندگی کردن بدون آنکه هیچ آگاهی از حقیقت خود داشته باشیم می میریم . ما زاد متولد می شویم ، خودرا ناآگاهانه و ناخودآگاه چون یک کامپیوتر برنامه ریزی کرده ( از خود یک ابزار می سازیم )و به دست فراز و نشیب های پر تند وتیزحوادث روزگار و ظرفیت جامعه ی خود می سپاریم. کم و کیف دایره ی تنگاتنگ و فشرده ی توصیفی زندگی  ، قرنهاست  انگونه  یکایک آدمیان را در خود پیچیده وگِردِ خود می چرخاند که مجال و جسارت اندبشیدن به خود را از یکایک آنها گرفته است . وتعلقات ودلبستگی ها و اعمال و رفتار آدمیان و پیامدهای مخاطره بار این رفتار و اعمال  ، هرکسی را دراین دایره سحت تر در خود گرفتار کرده  و به اسارت گرفته است وزندگی سراپا حسرت و رنج را برای آدمیان ساخته است  وهمین نیز جز تراژدیِ زندگیِ پراز مصیبت و اندوه ، و رنج و آلام بشر نیست ....
        آدمی ،  درسکوت ومشاهده است که می تواند به تمامیت خود نزدیک شود . سکوتی که در آن هیچگونه تامل و تفکر واندیشه ، وجنبش وانگیزه ای  برای تحریک فرد وجود ندارد وازاین سکوت ناب است که مشاهده ( که در آن تنها درک حقیقت برای هرکسی میسر می گردد و نیز در این مشاهده ی محض وسالم ، هیچ خلل قضاوت وداوری وانتخاب و به گزینی و....  راه پیدا نمی کند ) نصیب گردیده  و درک "حقیقت " نیز برای هرکسی تنها از همین راه برای هر کسی امکان پذیر می شود .
        سکوت ناب ومحض.... مشاهده ی بی خلل .... درک حقیقت .....
        اما آدمی ، هزاران سال است که خودرا ازاین گنج بیکران و لایتناهی ناخودآگاه  ، دور کرده است . وچرا؟.... می گوییم ، چون دراین سکوت و مشاهده  ، چشم آدمی به اولین چیزی که گشوده شده و آن را خیال و پندار و توهم  در خود می بیند  " تابویی " ست که فرد از خویشتن ساخته است و همین مشاهده ، آن تابوی خیالی ، وشخصیت القایی و تحمیلی و تحصیلی  را در هرکسی در هم شکسته و ویران و نابود می کند ....وترس ونگرانی آدمی از همین اتفاق در خویشتن است که اورا از سکوت ناب و مشاهده ی سالم به خویشتن دور می کند .... 
        بلی ، درک و فهم حقیقت برای هرکسی با هرمرام و آیین و عقیده وبا هر مکتب و مذهبی امکان پذیراست . ولی آدمی خودرا سرسخت درحصارهای پبرامون خود پیچیده وهرچه بیشتر زنجیره ی این حصار را  برگرد خود ( باتفکر و عقاید اکتسابی خود ) تنگ تر و فشرده تر می کند ، چون آرامش کذاییِ در پشت این حصر وبند و دام ها برای بشر آرزو و هدف و مقصد گردیده ووی را بطور کاذب (غیر واقعی ) اشباع وارضا می کند . وروزی که بشر خودرا ازاین سراب خلاص نموده و رها نماید ، آغاز شادمانی و شعف وسرور ، و آرامش و رستگاری آدمی ست ....واین محصول خواب و خیال ورویاو توهم کسی  نیست بلکه درک و کشف ودریافت حقیقت است ، که در تاریخ چندین هزار ساله ی بشری دچار غفلتِ خود فراموشی ، خودبیگانگی ، وخودبینی وخودمحوری بشر گردیده وبه فراموشی سپرده شده . وتنها راه نجات انسان نیز پیدا کردن بی تعصب وبی مبالغه و اغراق همین حقیقت در خویشتن است ،  که اورا در راه درستِ زندگی کردن هدایتگر می شود  ....

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۷۳۴ در تاریخ شنبه ۲۱ فروردين ۱۴۰۰ ۰۴:۴۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۲۲
        سلام و درود

        مولوی درباره ی راز حقیقت چه زیبا در قالب بیتی مختصر اما بلندمعنا می گوید:

        چون بریزی بَحر را در کوزه ای
        چند گنجد؟ قسمتِ یکروزه ای خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۰
        می توانیم بگوییم ؛
        این روند زندگیِ تعریفی و شکل گرفته والقایی ومستمر و روزمره در طول هزاران سال به بشر است که هرکسی را گرفتار چالش و یا چالش های محدود وناچیز ولی بی شماری که در خود دارد ، نموده وفرد را در خود استحاله می کند (یعنی یک سوژه و موضوع فرد را اسیر خود نموده واز درک وکشف تمامیت ویکپارچگی زندگی محروم می سازد ) و همین دگرگونی و تحول نیز سبب محدودیت فکر و کاهش اندیشه و نقصان تفکر و تنگ نظری در فرد می گردد وتنها همین سبب بروز درماندگی و استیصال و نگرانی آدمی ، و تمام اتفاقات وخیم و ناگوار و مخرب و خونبارزندگی او می گردد . که همین وابستگی وخودباختگی باعث جدا شدن هرکسی از تمامیت خود می شود .... و این پایان کار نیست . وقتی آدمی دچار نقصان فکر در خود می گر دد ، ناخودآگاه دراسارت بی چندوچون همین فکر ناقص و محدود گردیده و همان فضای همیشگی او می شود وآدمی همین فضای بسته واطاقک تاریک را می فهمد و می شناسد و سهم خدادادی وفیزیکی خود تلقی می نماید وبرایش قابل ادرا ک است ، ودراین فضای بسته وکور وتاریک براساس باورهای خود براساس یک تفکر سطحی که محصول همان فکرِ بسته وناقص است ، به تعالی و کمال خود می پردازد در صورتی که این کمال واقعی یک انسان نیست وسوژه ی پندار آفرینی ست که همان فکر اندک و ناقص و تک محور برای هرکسی ایجاد ووی را در آن سیاهچال گرفتار کرده است . کسانی که خودرا از اسارت فضای بسته ی فکرواندیشه ، ناخودآگاه و خودآگاه رهایی می بخشند خوداگاهانه نظاره گرند و می بینند که بشر در یک صندوق دربسته وتاریک زندانی شده ا ست ودر یک سراب قرنها گرفتار گردیده وتنهاوتنها در مورد همین فضای تاریک در خود آگاهی دارد ولاغیر. که مولانا در بیت زیر بدان اشاره می نماید ؛
        از هزاران تن یکی خوش منظراست
        که بداند او به صندوق اندر است ......مولوی
        بشر در فضای منجمد وبسته ای گرفتار شده ودر همین فضای تاریک زندگی را برای خود می سازد ، که همین امر ناگزیر ، سبب محدودیت فکر واسارت فرد می گردد وراه نجات بشرنیز رهایی کامل ازاسارت همین محدود شده گی و کشف جهان بیکران و لایتناهی دیگری در خویشتن است .
        اگرروزی علم بتواند این واقعیت را درانسان کشف نموده وبه اثبات برساند بعداز آن است که آفاق روشنایی بخش دیگری بروی آدمی گشوده می گردد .
        طوبی آهنگران
        پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۱۷
        سلام جناب ناظمی
        بسیارجالب است متن شما دورود ها
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۴۱
        درود برشما استاد ارجمند جناب ناظمی
        بسیار متن جالبی واموزندای بود
        موفق باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        شنبه ۲۱ فروردين ۱۴۰۰ ۱۰:۰۲
        خودآگاهی ست که هرکسی را به واقعیت خویش نزدیک ویا به آن پیونو میدهد . وناخودآگاهی ادمی را از خویشتن خودش دور می سازد . برای کسب خودآگاهی لازم نیست دانشمند و فیلسوف و پزشک و یااستاد دانشگاه باشیم حتی یک فرد بی سواد ممکن است ناخودآگاه به واقعیت خودش نزدیک وناآگاهانه با آن در ارتباط باشد . مهم ان است که چندان اسیر انگیزه ها ومحرک های بیرونی نشده ودرچالش انها اسیر نباشیم . واز کنار آنها بدون تقابل و موضع گیری نطاره گر بی طرف انها و خود و افراد باشیم . چون نفس مشاهده ی درونی ست که هرکسی را از وابستگی ودل بستن به آن انگیزه ها دور نگاه می دارد . وهرقدر بیشتر دردایره ی دل بستگی ها وعوامل ومحرکهای بیرونی گرفتار شویم از واقعیت خود بیشتر دور می شویم . وبیگانگی با خویشتن است که از آدمی موجودی نگران و درمانده و مستاصل می سازد ... هرکس گرفتار معنا ومفهومی از حقیقت شده که مولود پندار اوست ، اما آدمی باشناخت واقعی خود وبازگشت بخویشتن خود ، تازه چشمش به حقیقت گشوده می شود .... خندانک
        مجتبی شهنی
        شنبه ۲۱ فروردين ۱۴۰۰ ۲۰:۲۲
        درود بزرگوار
        بسیار
        عالی
        بود خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        يکشنبه ۲۲ فروردين ۱۴۰۰ ۱۲:۳۸
        سلام ودرو استاد ناظمی بزرگوار
        بسیار عالی وطولانی
        بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3