سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        غلط املائی (داستان کوتاه مضحک)
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۲۱ | نظرات : ۴

        غلط املائی (داستان کوتاه مضحک)
         
        درکلاس درس ، معلم رو به شاگرد : حسن !
        : بله آقا
        : بله و بلا ، پاشو واستا !
        : آقا بله
        : آقا و آغُل . کِی میخوای آدم بشی؟ چندبار درحضور والدینت تعهد ندادی آدم بشی ؟ چرا دوباره دوستاتو زدی ؟ دوستات از دستت آسایش ندارن !
        حسن سرش رُو پائین انداخت .
        معلم : پس چراهمیشه جلوی سال بالایی های خودت که باهات دشمنی میکنن مثل موشی وجلوی مظلومها شیر میشی ؟
        حسن سرش رُو بلند کرد و به معلم گفت : خوبه که جلوی اون زورگوها دربیام ؟
        معلم گفت: چرا که نه ، با چشمای خودم  دیدم  وا میستی  گُنده بَکا میزنن توو سرت، تو هم هیچی به اونا نمیگی !
        حسن مثل همیشه کُرکُری خوند و گفت : من حالشونو می گیرم .
        معلم گفت : درست صحبت کن ! از کی  یاد گرفتی همه ش دروغ بگی و قُمپز در کنی و هِی لُغُز بخونی و حرف مفت بزنی و موقع عمل که رسید ، هیچی به هیچی ؟ از کی یاد گرفتی هان ؟
        حسن مِن و مِنی کرد و تا اومد بگه که از چه کسی ، معلم گفت : نمیخواد بگی خودم میدونم .
        معلم ادامه داد : حالا بگو این چه وضعِ  درس خوندنه ؟ این وضع  نمره هاته ، نتیجه ی اعمالتو نگاه کن همه مزخرف . خجالت نمی کشی ؟ چند بار درحضور والدینت تعهد ندادی درس ات رُو  خوب بخونی و اینقدر تنبل بازی درنیاری و سر به هوا نباشی ؟
        حسن با وقاحت گفت : بله آقا
        معلم گفت : پس این چه وضعشه ؟
        حسن دوباره با وقاحت گفت : میخونیم آقا
        معلم گفت : تو هِی چپ و راست  منو که می بینی منّت نمیگذاری که اینکارو کردم اونکارو کردم ، این درس رُو خوندم ، اون درس رُو خوندم ، پس چرا موقع امتحان و درس پس دادن  که میشه کلاهت  پسِ معرکه س ؟
        : آقا اینهمه کار کردم
        : اینهمه کار؟ کدوم کار؟ خیلی ها مثل توعادتشون شده خودستایی کنن و یه ذره کارشونو یه عالمه نشون بِدَن، انگار بقیه بیغ اند نمی فهمن ! ولی حسن خان باید به تو بگم که خودتی . برو خودتو سیاه کن . ببین حسن چی دارم بِهِت میگم : اگه یه بار دیگه بعد ازاینهمه افتضاح که  راه انداختی، به سر من یکی، منّت بگذاری من میدونم و تو . بچه پُررو ! اینهمه پُر رویی رُو موندم از کی یاد گرفتی ؟
        حسن تا اومد بگه ، معلم گفت : نمیخواد بگی خودم میدونم .
         
        حالا بریم سراغ دیکته . حروف الفبا چندتاست ؟
        حسن گفت : از نظرشما 32 تا ولی از نظرما آقا ، 23 تا
        آقا معلم درحالیکه چشماش مثل کارتونا از حدقه شون بیرون زد  و قرنیه اش  تا  ده سانتیِ حسن رفت و دوباره برگشت سرجای اولش ، گفت : چی ؟  چرا چِرت و پِرت میگی ؟
        حسن ادامه داد : آخه ما خیلی راجع به حروف الفبا فکرکردیم دیدیم 9 تاش اضافه س برای همین از 23
        تای اون استفاده می کنیم .
        معلم گفت : پروفسور حسن خان خواهش میکنم بیشتر توضیح بدین .
        :چَشم آقا. نگاه کنید ازهمون اولش حروف ث ح ذ ص ض ط ظ ع غ  من نمیدونم برای چی قاطیِ ماجرا کردن . من با س  ه  ز ت ا ق همه کارامو راه میندازم . 
        معلم درحالیکه عصبانی تر شده بود گفت : بیخود میکنی حالادیگه کارِجنابعالی بجایی کشیده که ازخودت
        قانون هم وضع میکنی ؟ اگه دست تو باشه که فقط از الف و ب استفاده میکنی اونم  فقط  برای اینکه آب توشه .
        حسن با پُررویی گفت : آره آقا ، مثل طرح الف ب ایران .
        معلم گفت : خُوبه دیگه نمیخواد  توو سیاست وارد بشی ، فقط همینمون مونده که  تو یکی حرفای سیاسی بزنی .
        حسن گفت : راستی آقامعلم ! من از حرف نون هم خوشم میاد .
        معلم گفت : بعله ، بر منکرش لعنت ! از اون هیکلِ بشکه ایت معلومه که فقط الف و ب و نون رُو دوست داری ، بالاخره فقط این سه تا حرف برات آب و نون میشن، باقیش هم کشک .
        حسن درحالیکه به نشونِ کمالاتی که نداشت و از هیکلش جهل می بارید خودشو کمی گرفت ، دوباره  به حالتِ منّت گذاشتن گفت: آقا اجازه؟ درسته که بقیه ی حروف زیاد بدردمون نمیخورن ولی،خیلی ازاونارو مجبوریم که استفاده کنیم ، اگه نکنیم که کلامون پسِ معرکه س ولی کارمون باهمین 23 تا راه می افته .
        معلم گفت : نه حسن آقا ، اینطوریا هم که میگی نیست ، الآنم کلات پسِ معرکه س ، مثل اینکه برات مهم نیست که بقیه بِهِت بگن بی سواد .
        معلم ادامه داد میدونی برای چی پشت سرت اینهمه حرفه ولی کسی استیضاحت نمیکنه ؟ من بِهِت میگم : بخاطر اینهمه گَندیه که توو مدرسه زدی و فعلاً نگهت داشتند تا خودت  گنداتو جمع کنی و بعدش با پای خودت گم شی از مدرسه بری بیرون . اگه بعدش بمونی ، هیچکی هم باهات کاری نداشته باشه من یکی استیضاحت میکنم  و پروندتو میذارم زیر بغلتو و بای بای . آره حسن آقا . پاتو از گلیمت درازتر کردی داری قانون هم وضع میکنی .
        به خودت نگاه کن تووی هر کارِ خلاف سرعتت مثل موشکه و تووی کارهای خوب وعاقلانه ، سرعتت شیپیش کیلومتر بر ساعته .
        از شنیدنش کلاس که هرچند دقیقه یکبار پوزخندی میزد یکدفعه از خنده ترکید و معلم همه رُو خیلی زود آروم کرد .
        فعلاً اینم نمره ی جناب عالی که امتحانو امتهان نوشتی و عاقبتو آقبت و عقیده رُو اقیده و ...
        با اینهمه بیسوادی، آقا  اظهارفضله هم  میکنن  و میخوان ادبیات غنیِ فارسی رُو  ارتقاء هم بِدَن . هِه هِه خندیدم .    
        حسن با دیدنِ نمره ش که 02 بود به معلم اعتراض کرد که خودتون هم 20 رُو برعکس نوشتید نقطه شو گذاشتید پشتش و ضمناً در ازای اینهمه نوآوری که داشتم بجای تشویق ، هِی دعوام میکنین .
        معلم گفت : اولاً نقطه نه و صفر، ثانیاً : تا وقتی این بلا رُو سرِ حروف الفبا میاری منم صفروکه علامتِ هیچیه رُو ، جاشو عوض میکنم . مشکلیه ؟
        : اما آقا ...
        : بشین سر جات حرف نباشه
        معلم مثل کسی که با خودش حرف میزنه گفت : تنبل، املا و ادبیات فارسیشو بلد نیست میخواد به فرهنگ ومعرفت و ادب اصیل ایران و ایرانی ورژن جدید هم بزنه  . امثال اینها اگه  یِلخی سال به سال  قبولشون نمیکردند ، شاید اینهمه  آدم پوشالی  که با  کلی ادعا در پُستهای حساس وول میخورند و مدیریت بر حتی باسوادها رُو بعهده دارن درکار نبود، ایرانی که روزگاری یکی ازدو ابَرقدرت مسلط برکره ی خاکی بود که جهان سومی نمیشد . آنهمه عقب ماندگی، ناشی ازخیانت ها و بی لیاقتی ها و خودخواهی ها و جهل ها وناکارآمدی ها و... افراد ظاهرالصلاحی ست که متأسفانه تعدادشان کم هم نیست. اگه لنگه ی همین حسن آقای خودمون روزی کاره ای نمیشد  با این سواد نم کشیده و اعمال و رفتارش، اوضاع و احوال ما  الآن این نبود . اینهمه  به خاطرِ ندانم کاریهای کسانی مثل همین حسن آقای خودمونه که الآن زُل زده به من .
        سپس سرش را تکان داد و با تأسف ادامه داد : یه خونه ی صد متری تووی یه جای مناسب تهران ، سال پنجاه وهفت سیصدهزارتومن بود الآن همون حدود پنج هزاربرابر شده ، اگه  من امثال این حسن رُو رد نکنم به همه ملت خیانت کردم .
        بعد معلم ، روو به بچه های دیگر کلاس کرد وگفت : شنیدم عکسای فوتبالیستها رُو حسن گرون گرون به بچه ها میفروشه! باباجون فریب اینو نخورین ! دست این باشه عکساشونو به قیمت همون بازیکنای اصلی  آب میکنه  
        مگه لنگه ی این، همین کارو با پراید نمیکنن؟ بقول مهران مدیری : بله پراید ، هشتاد میلیون می ارزه ، ولی بشرطی که هفتاد و پنج میلیون توو داشبردش باشه .    
        حسن دوباره ایستاد و گفت : آقا دیگه قول میدیم درست شیم .
         
        یکباره زنگ تفریح به صدا درآمد .
        آقا معلم درمیان صدای زنگ و یورش برق آسای بچه ها برای رفتن به حیاط  که با اجازه ی خروج آقای معلم انجام شد گفت: هشت ساله که تووی این مدرسه ای وهشت ساله قولهاتو همه شنیدن. مشکلت اینه که هروقت حرف میزنی، همه چیزخراب میشه، همون  بهتر که  اصلاً حرف نزنی . هروقت  حرف نمیزنی و زندگی به گذرانِ طبیعیِ خودش میگذره، همه چیز بهتره، پس همون بهتر که هیچ کاری نکنی ، مطمئن باش که همه چیز بهتره و اینهمه گند  ببار نمی آد . جملات آخرِ معلمو دیگه خودش هم نفهمید کی شنید و کی نشنید ولی مهم این بود که حسن بشنوه که شنید .
         
        بهمن بیدقی 99/8/10 
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۵۵۶ در تاریخ سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۰۷:۵۸
        درود استاد بیدقی گرانقدر بزرگوار
        بسیار عا لی بود
        احسن خیلی جالب بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۰۰
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاسگرارم از لطفتان
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۱۸
        درود برشما استاد بیدقی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۱۹
        درود فراوان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3