سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    زندگی وجودی و رنج
    ارسال شده توسط

    حسین راستگو

    در تاریخ : جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۳
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۱۷ | نظرات : ۱۵

    زندگی پدیداری یعنی تجربه کردن زندگی. یعنی کنار زدن پرده ی عادت ها از روی کارها و اتفاق ها و از نو تجربه کردن هر چیز. تجربه کردن برای تجربه کردن، بدون این که به چیز دیگری منتهی بشه.
    یکی از چیزهایی که وقتی شروع به روبرو شدن و تجربه کردن زندگی می کنم می بینم اینه که زندگی به همراه خودش رنج داره. رنجی که به هیچ صورتی نمیشه ازش فرار کرد. و حتی فرار کردن از اون بدترش می کنه. الان می خوام با تو در مورد این رنج صحبت کنم.
    کدوم رنج:
    ممکنه خیلی ساده بگی کدوم رنج؟ من الان سرجام نشستم خیلی هم حالم خوشه و هیچ درد و رنجی هم ندارم. پس چرا تو میگی همیشه رنج دارم؟ الان که رنجی ندارم.
    بذار بهت بگم از چند جهت رنج دارم. تو هم ببین داری یا نداری:
    رنج نیازها: از نیاز به آب و غذا بگیر تا نیاز به احترام اجتماعی و شکوفا شدن استعدادها. در هر لحظه اگر توجه کنم همه ی این نیاز ها هستن و من فقط تعداد کمی از اونا رو می تونم رسیدگی کنم و بقیه، در حال ارسال رنج به من هستن تا دیده بشن و رسیدگی بشن.
    بیخیالی خودش یه رنج بزرگه. وقتی بیخیال میشیم در واقع داریم میگیم من نمی خوام تغییری انجام بشه و با همین وضع باقی می مونم. اینجا یه اتفاقی میوفته که خودش بدتره: هر چیزی که تغییر نکنه دردناک میشه. به عبارت دیگه تصمیم نگرفتن هم خودش تصمیم گرفتنه: یا رنج حرکت و تغییر رو میپذیرم و یا رنج موندن و گندیده شدن رو. اگر از حافظه ام برای حفظ کردن استفاده نکنم شروع میکنه به ضعیف شدن و نگرانی و رنج ضعیف شدن حافظه به من رو میاره. اگه بدنم رو ورزش ندم شروع میکنه به ضعیف شدن و رنج مرض و ضعف به من رو میاره. اگه ارتباط عاطفی زنده و واقعی با آدما نداشته باشم دل مردگی به من رو میاره و ....
    یه زمینه ی دیگه اینه که به صورت افراطی به لذت بیوفتم. لذت هایی که خیلی شدید باشن مثلن الکل و مواد مخدر. یا هیجانات شدید مثل بالارفتن از یه کوه بدون هیچ وسایل ایمنی یا رانندگی خطرناک و ... . این قبیل کارا رنج بسیار بزرگی ایجاد میکنن: رنج بی اختیاری. بی اختیاری خودش وحشت بسیاری به همراه داره. وحشتی که رنجی دائمی و مادام العمر به من وارد میکنه. اگر من شروع به مصرف هروئین بکنم لذت انقدر زیاده که بی اختیار (یا با اختیاری خیلی کمتر از حالت عادی) مصرفم رو تکرار میکنم. این بی اختیاری کم کم حالت اجبار و فشار به خودش میگیره. مثل دویدن در سراشیبی کوه می مونه که شروعش با خودته ولی پایانش با تو نیست. این باعث میشه اسیر لذت بشم و از یه آدم آزاد تبدیل بشم به یه برده. لذت ها خطرناک ترین چیزهایی هستن که وجود دارن. در مورد لذت باید همیشه انتخاب گر باشیم و ما اون رو انتخاب کنیم نه اون ما رو. اما کارهایی که کمی رنج به همراهشون هست اینطور نیستن و شرایط مناسب برای تجربه رو فراهم میکنن.
    رنج بعدی رنج شرطی شدنه. این که رفتارم ناخودآگاه بشه و لحظه های عمرم رو تجربه نکنم. تبدیل بشم به یه ماشین انجام دادن کارها. یه دفه نگاه کنم ببینم صبح رو کردم شب و هیچی هم نفهمیدم. هیچی رو تجربه نکردم. اگه بخوام شرطی نباشم باید رنج توجه کردن رو بپذیرم. اگر نپذیرم، رنج زندگی نکردن شب موقع خواب خودش رو نشون میده: احساس میکنم زندگی نکردم، احساس میکنم نمی خوام بخوابم و فردا یه روز بیخود دیگه مثه امروز رو به شب برسونم. احساس تکراری بودن می کنم.
    تازه هنوز از رنج وجودی چیزی نگفتم و بماند. 
    چند تا رنج لازمه تا من بپذیرم زندگی پر از رنجه؟ و چند تا رنج لازمه تا من درک کنم از رنج نمیشه فرار کرد بلکه میشه من رنج خودم رو انتخاب کنم. حداقل اون موقع باهاش کنار میام. می پذیرمش، تجربه میکنمش...

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۰۴۷۳ در تاریخ جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    قربانعلی فتحی  (تختی)
    جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۸
    سلام ودرود استاد راستگو ی
    بزر رگوار
    بسیا رعالی وزیبا
    مستفیض شدیم
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    حسین راستگو
    حسین راستگو
    يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۲۶
    سلام و عرض ادب
    ممنونم که می خوانید بزرگوار
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۲
    سلام حسین جان
    بابت اینهمه زحمت برای نگارش ممنونم واقعا عالی و آموزنده بود خندانک
    حسین راستگو
    حسین راستگو
    يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۲۷
    سلام و عرض ادب
    ممنونم که می خوانید بزرگوار
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    رسول علی محمدی
    شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۲۳
    سلام حسین عزیزم
    متن زیبا و قابل تاملی نوشته بود و سپاس از رنجی که برخود هموارنمودید و این متن پ از حقیقت ورا نگاشتید تا شاید تلنگری برما باشد
    مانا و توانا باشید خندانک خندانک خندانک
    حسین راستگو
    حسین راستگو
    يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۲۷
    سلام و عرض ادب
    ممنونم که می خوانید بزرگوار
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    فرشاد اقبالی
    شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۳
    سلام و وقت بخیر
    خندانک خندانک خندانک
    حسین راستگو
    حسین راستگو
    يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۲۷
    سلام و عرض ادب
    ممنونم که می خوانید بزرگوار
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مجتبی جهانیان
    دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۳۹
    درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    آن را که مرض در او هست
    بر رنج مرض مکن تو افزون
    آن را برسان دوا اگر هست
    بر زخم و مرض بده تو مرهم
    گر ز مرض ورا خبر نیست
    ستر بده عشق بده بر لپ آن ماچ بده
    به زخم او دست منه نشان مده مرهم بنه
    عشق بده دست بده بر لپ آن ماچ بده

    نه کروناست ماچ نده دست مده ماسک بده خندانک خندانک
    حسین راستگو
    حسین راستگو
    دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۰۴
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مجتبی جهانیان
    دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۳۱
    بسار عالی خندانک خندانک خندانک
    حسین راستگو
    حسین راستگو
    دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۰۵
    سلام وعرض ادب
    خوش آمدید بزرگوار
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    قربانعلی فتحی  (تختی)
    قربانعلی فتحی (تختی)
    چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۰۹
    درود استاد راستگو
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    نیما ابراهیمی
    دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۰۵
    درود بر شما
    چقدر این متن پخته و درونگراست.
    حقیقتی که صاف توی پیشونی می خوره و پذیرفتنش تنها کمک حقیقیه که من می شناسم. زندگی حقیقتا هم چیزی جز رنج و آرزو نیست. رنج.... حقیقتا هم در خیلی از ابعاد زندگی رنج خودش رو نشون می ده. زندگی پدیداری که شما فرمودید راه سعادت و کامیابی در دنیاست (لااقل برای من) اما متاسفانه انتخاب رنج بسیاری مواقع اگر برای من غیر ممکن نباشد، بسیار سخت هست. اما احساس می کنم با دنبال کردن مطالب شما دارم تمرین زندگی پدیداری می کنم و هربار یک پله به آن نزدیک تر می شوم.
    "فرار کردن از رنج اونو بدتر میکنه. بیخیالی خودش یه رنج بزرگه."
    رنج لذت های افراطی و شرطی از نظر من بدترین وجهش اینه که کنترل امور خودتو از دست می دی و این برای بعضی از آدم ها از مرگ دردناک تره. اما کاش دیوانگی را هم می شد انتخاب کرد. خوش بحال دیوانه ها. البته آنهایی که رنج نمی برند(نمی دانم حرفی که درون سرم دارم این نبود ولی لاقل نزدیک ترین چیز به آن هست)
    یا خوش بحال کسی که آلزایمر دارد البته بشرطی که یادش نماند که آلزایمر دارد و یکهو خودش را در جایی که هست گم نکند و یکهو خودش را غریبه نداند که این خودش رنج بزرگی می شود. باز هم نزدم توی خال.
    و اما رنجی که ازش فرار می کنم، رنج یادآوری خاطرات تلخ و وقایع ناگواره. من می گویم که نمی توانم از این رنج فرار کنم و این نقطه ای هست که ارتباط من رو با تمام تلاش های زندگیم و دستاورد های احمقانه و کوچکم قطع می کند تا از همانها هم لذت نبرم و شرطی وار سر کار بروم، روی رنج هایم رنج های جدیدی انبار کنم، و آن ها را روی بار رنج هایم بگذارم، جایی که دسترسی بهشان راحت تر باشد و سریع تر در ذهنم مرور شوند، و بعد به خانه بیایم و لب هایم را هر روز کمی کمتر بالا بکشم و وانمود کنم همه چیز خوب است. اما بعد این مطلب را می خوانم و می گویم چرا از این فرصت استفاده نکنم، این تمرین خوبی هست. لااقل پل باریک میان جنگیدن و تسلیم شدن را قطع نمی کنم. چه تمرین خوبی و اگر خوشبینانه نگاه کنیم،..... (همین الآن خوشبینانه نگاه کردم و این برای من یک دستاورد است)...
    میشه من رنج خودم رو انتخاب کنم.
    چه نتیجه گیری فوق العاده ای
    بنظر من این متن خودش یک کلاس درس تمام و کمال بود. با پایان بندی کاملا بجا و کاربردی. من رنج خودم را انتخاب کنم. درست که همیشه نمی توانم ولی لااقل الآن تا وقتی این حس همراهم هست و هر وقت که یادش بیفتم رنج خودم را انتخاب می کنم.
    رنج مفید من الآن چه می تواند باشد؟ فعلا که رنج سنگ صبور بودن و لبخند گنده را نگه داشتن بنظرم خوب است. تا بعدا به چه ریشه ای از حرف هایت فکر کنم.
    درود بر شما
    خندانک خندانک خندانک
    حسین راستگو
    حسین راستگو
    پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۰۷
    سلام وعرض ادب آقای نیک طبع بزرگوار
    از خواندن مطالب شما همیشه استفاده می کنم.
    یه چیزی که هیچ وقت نباید فراموش بشه اینه که بعد از انتخاب زندگی، رنج میشه واقعیت. وگرنه مثلن ممکنه یه نفر خلسه و نفهمیدن و هپروت و خواب رو انتخاب کنه و بگه که در این حالات رنجی نیست. البته که در اون حالات رنجی نیست چون اصلن در اون حالات شعور و درکی نیست که بخواد رنجی رو درک بکنه. رنج مال انسانیه که با خودش و وجودش روبرو شده و انتخاب آگاهانه کرده که می خواد زندگی کنه و وجود داشته باشه.
    به قول آلبر کامو، تنها يک مساله اساسي فلسفی وجود دارد و آنهم خودکشی ست. خودکشی فقط جنبه ی فیزیکی نداره. هر وقت من موبایلم رو بگیرم تو دستم و برم تو فضای مجازی تا سرگرمم کنه دارم خودم رو می کشم. ولی اگر به جای این که دنبال اجاره دادن مغزم باشم با انتخاب و توجه فعال فضای مجازی رو تجربه کنم مرگ نیست. هر وقت یه فیلم یا سریال رو به صورت غیر فعال و با توجه کم نگاه میکنم دارم خودم رو می کشم ولی اگر با توجه و زنده و فعال نگاه کنم چقدرم خوبه.
    خلاصه این که پذیرفتن رنج نتیجه ی رد کردن هر نوع خودکشی و خشونت و رفتار غیر مسئولانه نسبت به خودم و دیگرانه.
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی
    شهرام بذلی

    در دل تنگ ما بسی روزنه ی خیال نیست اااا شوق تو دارد این دلم عشق که وصف حال نیست
    افسانه نجفی

    ت ااا میان من و تو ااا همیشه ما ااا می لنگید
    میر حسین سعیدی

    مرا بی خود شدن در دل به خود نیست ااا چو بینم ماه نو من دیگرم کیست ااا چو مستی آید از هر پیچش مو ااا نگه بر آسمان و مه چه نیکیست

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    2