صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۹۸۴۴ |
تا کنون 332 کاربر 1429 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
آن یکی فضل میفروخت بر روی منبرِ سواد ،
گرچه آنها را نداشت
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۷۳۵۱ در تاریخ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ ۰۷:۱۷
نظرات: ۴
|
|
هنوز بود ،
هزار راهِ نرفته ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۷۳۱۸ در تاریخ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ ۰۷:۱۶
نظرات: ۲
|
|
دگر روح خسته شده از،
هِق هقِ بی اندازه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۷۲۸۲ در تاریخ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱ ۰۷:۰۸
نظرات: ۴
|
|
درحوالیِ مرگ ،
یکی از جنسِ پَری پرسید ازمن :
تو چه کردی ،
دراین دفترِ شصت برگ ؟
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۷۲۴۳ در تاریخ يکشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ ۰۶:۰۵
نظرات: ۲
|
|
یکی اینقدر تی تیش مامانیه که ،
هرحرفی میشنوه ،
برمیخوره به تریجِ قباش
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۷۲۰۳ در تاریخ جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۰۶
نظرات: ۴
مجموع ۱۵۷۵ پست فعال در ۳۱۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
مسبب " او" داشت با یه نفر صحبت میکرد ، شِکوه داشت ازاینکه یه مدتیه خوابِ درست درمونی نداره . طرف به شوخی گفت : لابد عذاب وجدان داری ؟ او با تغیر گفت : چیکارکردم مگه ؟ این موضوع گ
|
|
يکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ ۰۳:۴۸
نظرات: ۶
|
|
عشقِ مادر از راهروی بیرون از درب آپارتمانش ، صدایی شنید . ازچشمیِ درب خواست نگاهی به بیرون بیندازد ، که احساس کرد ، کسی چشمش را نزدیک کرده به چشمیِ در. او که بود ؟ نمیدانست
|
|
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۰۵
نظرات: ۲۰
|
|
آئینِ جان علیرغم مشکلات ، همه چیز دراین عالم بدانگونه که باید ، بوقوع می پیوندد . تسلیم رفتاری ست که ازتواضع نشأت میگیرد. پذیرش اینکه زندگی رازیست که اعماق آنرا ذهن انسان ، قادر
|
|
پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۸
نظرات: ۰
|
|
همینطور هِرتی ؟ مارمولک به مورچه گفت : بیا بریم یه گشتی باهم بزنیم . مورچه نگفت ما که باهم سنخیتی نداریم ، فقط گفت : می بینی که من دائم مشغول به کارم مارمولک گفت : از اداره
|
|
شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
نظرات: ۰
|
|
های لایتِ اندیشه هام 1 1- ما گاهی دست به انجام کارهایی میزنیم که حتی جربزه ی دیدنِ فرجامش را هم نداریم . 2- بازیگریِ هیچکداممان بدک نیست، وقتی دراشتباهاتمان
|
|
يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۲۰
نظرات: ۰
مجموع ۱۴۹ پست فعال در ۳۰ صفحه |