صفحه رسمی شاعر برین بهار
|
برین بهار
|
تاریخ تولد: | دوشنبه ۲۶ آذر ۱۳۵۸ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | سه شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۸ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۸۵۷ |
تا کنون 254 کاربر 653 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
باید که برون کرد از خانه ی دل گرد پریشانی افکار
باید که حذر کرد از وسوسه و لغزش رفتار
شب ، شاهدِ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۷۳۲۳ در تاریخ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۸ ۰۸:۴۳
نظرات: ۱۲
|
|
در غروبِ سرد و غمگین زمستانیِ من
در حضور ماه و مهتاب و پریشانیِ من
آن زمانکه آرزو بود مرا با تو تم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۷۲۱۷ در تاریخ جمعه ۲۹ شهريور ۱۳۹۸ ۱۴:۲۴
نظرات: ۱۰
|
|
واپسین لحظه ی دیدار ، تلخی الکل و سیگار وغم یاروغم یار
سیلی دیگر به روی زرد وتب دار و ندامتهای ب ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۷۱۳۰ در تاریخ سه شنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۸ ۱۰:۲۸
نظرات: ۶
|
|
باز باران ، باز هم شور و حیات و زندگی
باز باران، قاصد سرمستی وسرزندگی
میزند برشیشه ی قلبم که سرشار ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۷۰۳۷ در تاریخ جمعه ۲۲ شهريور ۱۳۹۸ ۱۷:۴۵
نظرات: ۳
|
|
شکسته بالم اما می کشم پر سوی آمالم
خودم مرحم زنم زخمم، بپرسم حال و احوالم
شبیهه طبل تو خالی ، فقط ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۶۹۳۷ در تاریخ دوشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۸ ۰۱:۲۰
نظرات: ۹
مجموع ۱۰۲ پست فعال در ۲۱ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر برین بهار
|
|
یه جور ناجوری انگشت دستشو بریده بود با کارد آشپزخونه ، وقتی داشت سالاد شیرازی درست میکرد و میخواست همه چیزو هم اندازه خرد کنه و همزمان حواسش به صحبتهای دوستشم باشه که پشت خط تلفن  
|
|
يکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۵۰
نظرات: ۷
|
|
دست و دلم به نوشتن نمی رفت اما دلم می خواست بنویسم... برای زنی که لبهایش می خندد و چشم هایش از غم ذوب شده. برای کوچه ها و خیابان هایی که آنجا بزرگ شده اما غربتی غریب را در آنها تج
|
|
پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲ ۰۳:۴۲
نظرات: ۸
|
|
رویا... موهای ژولیده م روی صورتم سایه انداخته بود هندزفری توی گوشم ،غرق گوش کردن به سلکشن رویا بو
|
|
شنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۷:۰۷
نظرات: ۱
|
|
رويا... موهای ژولیده م روی صورتم سایه انداخته بود هندزفری توی گوشم ،غرق گوش کردن به سلکشن رویا بودم&nbs
|
|
جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۳۵
نظرات: ۱
|
|
خیره به ساعت شنی روی میز نشسته بود با هر ذره ای که درون ساعت شنی فرو میریخت، گویی تلّی از خاک روی سرش آوار میشد. بلند بلند با خودش حرف میزد، اما صدایش را نمیشنید . به ص
|
|
جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱ ۰۱:۱۱
نظرات: ۰
مجموع ۵۱ پست فعال در ۱۱ صفحه |