صفحه رسمی شاعر سمیرا عاشوری
|
سمیرا عاشوری
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۲۷ تير ۱۳۷۵ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹ | شغل: | *** |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | آفتاب.نور.دوستان مهربان.کتاب ها.تاریخ .مهربانی.گل ها |
امتیاز : | ۱۶۴۴ |
تا کنون 230 کاربر 954 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: -چرا رنجم میدهی؟
-چون دوستت دارم.
آنگاه او خشمگین میشد.
-نه، دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم، خوشیش را میخواهیم نه رنجش را.
-وقتی کسی را دوست داریم، تنها یک چیز را میخواهیم: عشق را، حتی به قیمت رنج.
-پس، تو به عمد مرا رنج میدهی؟
-بله، برای این که از عشقت مطمئن بشوم.
– بارون درخت نشین اثر ایتالو کالوینو |
|
|
|
اشعار ارسال شده
ثبت شده با شماره ۱۰۱۲۳۲ در تاریخ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۴۰
نظرات: ۸
ثبت شده با شماره ۱۰۰۸۱۴ در تاریخ يکشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۰ ۲۱:۱۶
نظرات: ۱۴
ثبت شده با شماره ۱۰۰۴۴۴ در تاریخ پنجشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۰ ۱۲:۴۵
نظرات: ۲۰
ثبت شده با شماره ۱۰۰۰۳۱ در تاریخ شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۲۸
نظرات: ۲۵
ثبت شده با شماره ۹۹۷۰۲ در تاریخ سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۲۲
نظرات: ۲۱
مجموع ۵۸ پست فعال در ۱۲ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سمیرا عاشوری
|
|
فریادکن فریادکن.. نگذارسیم پیچی قلبت بسوزد... لبت را تر کن.. ازآب ازعشق ازگل های سرخ نگذاراحساسات آشفته ات ,درونت رامحک بزند صدای قهقه باد را بشنو ولبخندبزن..
|
|
شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۱:۱۰
نظرات: ۰
|
|
بی تو آسمان کابوسی ست بس تاریک بی تو زمین می گرید و آسمان آهسته سر در لاک خود فرو می برد بی تو دریا می خشکد و ماهیان در فراغ تو تک تک جان می دهند بی تو من لباس نوایی هستم دفن شده
|
|
پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۵:۱۶
نظرات: ۰
|
|
حس من به تو زیبا بود من تولدتت را بخاطر سپاردم شعله های شمع با تو سخن می گفتند تو نجاتشان دادی سوختن نابودشان میکرد ناگهان سکوت کردی من دانس
|
|
جمعه ۳ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۴۵
نظرات: ۰
|
|
فریاد که می زنم ستون های خانه به لرزه می افتد، من دیوانه وار نگاهت می کنم و تو بی تفاوت از من گذر می کنی. پس عدالت کجا بود آیا اصلا عدالتی درکار بود یا فقط حرف یک مشت روشن فکر بود که تو
|
|
پنجشنبه ۲۶ فروردين ۱۴۰۰ ۰۴:۱۶
نظرات: ۰
|
|
همیشه حق با من بود...اینو من نمی گفتم اینو آقام می گفت! درحالی که دو زانو نشسته بود و چایی داغو با صدای بلندی هورت می کشید, و سبیل های پرپشتشو تاب می داد. با کلافگی سرمو خاروندم و بهش زل زدم
|
|
چهارشنبه ۱۱ فروردين ۱۴۰۰ ۰۵:۰۳
نظرات: ۰
مجموع ۱۱ پست فعال در ۳ صفحه |