در جاده پر پیچ و خم زمانه
من مسافر با پای پیاده
خسته و آهسته و پیوسته
در مسیر ممتد بی انتهای نامعلوم
بسوی رسیدن به هدف میرفتم
اصلا هدف چه بود
که بروم موفق شوم برگردم
که بمانم نروم موفق شوم
الان که فکر میکنم میبینم
تو بودی هدفم مادرم بود هدفم پدرم بود هدفم
من بدنبال نان رفتم
بدنبال موفقیتی که همراه نان کمی هم فلز بدست بیاورم
هدف اصلیم را گم کردم برای هدفم
گم و گیج و مات و مبهوت
سخت گشته ام سرگردان
بین چیزی که میخواستم و چیزی که میخواهم
بین چیزی که خواستم شوم و هستم
بخدا قسم
اگر غم نان و فلز نداشتم
ثانیه ای از اینکه هستم نمی شدم نیست
برای لحظه ای هم
عوض نمیکردم جایگاه و زیست
هدف هدف هدف
متمفرم از این کلمه پوچ بی معنی
اگر در آن باید بگذری از عزیزان
دور شوی از هم ولایتی ها
گم کنی خاطرات کودکی را
هدف هدف هدف
لعنت بر آن که اگر رسیدنت باشد
بی تفاوتی به صدای باران
بی احساسی به جوی روان
به آواز خواندن قناری زیر سقف آسمان
به بوی نان پخته شده پیچیده زیر ایوان
لعنت میفرستم به کسی که بار اول پول را اختراع کرد
به کسی که فلزات را ارزش گذاری کرد
به کسی که شهرها را بزرگ کرد
که همه شان شریک بودند که قلب های بزرگمان را
کوچک و سنگی کنند
که عشق هایمان را فلزی و کاغذی کنند
که ما را اسیر چشم به هم چشمی و نامردی کنند
دنیا جای بهتری می شد اگر
نبودی پول و فلزی و چیزهای دیگر
فقط ببودی عشق و صفا و همدلی و انسانیت
و بلند می شد به هفت آسمان صدای خنده ها
و نبودی نژاد پرستی و جنگ و نابودی یکدیگر
بسیار زیبا و جالب بود
مبین مشکلات جامعه
جسارتا آهنگ نیمایی نداشت؟