سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 30 آذر 1403
    20 جمادى الثانية 1446
    • ولادت حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها، هشتم قبل از هجرت، روز زن
    Friday 20 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۳۰ آذر

      گره

      شعری از

      سینا خواجه زاده

      از دفتر خفنیّات نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۴ شماره ثبت ۹۹۴۲۰
        بازدید : ۱۰۲۷   |    نظرات : ۴۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر سینا خواجه زاده

       
      این مبادم که دمادم دم بی‌همدم دست
      به دمِ دف دهم از کف ندهم خود را مست
        
         
       ببخشید که ناقص است. بعداً کاملش می‌کنم.
      منت نظر و راهنمایی و انتقادتان در این مسیر بر دیده ام است.
       
       
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۰۴
      به نام یگانه خدای هستی بخش

      سلام و عرض ادب

      به نظر شخصی ام البته ؛ شاعر ارجمند نمیخواسته صِرفاً شعری تک بیتی ، بسُراید ؛ بلکه باتوجه به عنوانِ بیت ( گره ) و همچنین کاربرد صنعت ادبی واج آراییِ حروفی مثل (دال و .. ) ، نیز نوعِ خاصِ آهنگین بودنِ بیت و استفاده ی عامدانه و گویا از واژگانی مثلِ ( دست و مست) به همراه جناس نویسی ، این بیتِ بسیار زیبا و خوش پرداخت ، شاعر ایمای کلامَش به هنرِ سنّتی و نوستالوژیک و پایای ( دَف نوازی / گابال چالی سی / قاوال چالان / قوّال خوانی ) است .

      حوزه ی فرهنگی - جغرافیایی اصلی کاربردِ دف نوازی درایران ، ناحیه ی آذربایجان و کردستان است ؛ که امروزه در بسیاری از مناطق دیگر ایران و جهان به صورت کاملاً توسعه یافته و همگانی ؛ به کار می‌رود. بویژه در مناطق مختلف کردستان ساز مخصوص مراسم ذکر ( دراویش طریقت قادریه ) همان دف است.

      درمورد ساز اصیل از نوعِ کوبه ای ایرانی دف ، که ساختار بسیار ساده و در عین حال بسیار زیبایش ، مطلبی هست که امیدوارم این نوشته با توضیحاتی جامع و کامل در رابطه با این ساز ، مفید واقع گردد زیرا چنانکه واقفید موسیقی و ادبیات و شعر همواره گِرِه خوردگیِ ازلی باهم دارند .

      مولوی می گوید :

      ای مطرب ، جان چو دف ، به دست آمد

      این پرده بزن که یار ، مست آمد

      چون چهره نمود آن بتِ زیبا

      ماه از سوی چرخ ، بت پرست ، آمد

      ذرات جهان به عشقِ آن خورشید

      رقصان ز عدم ، به سوی هست ، آمد


      والی آخر غزل که بسیار زیباست ....

      ------------------------------------------

      هین دف بزن ؛ هین کف بزن ؛ که اقبال خواهی یافتن

      مردانه باش و غم مخور ، ای غمگسارِ مرد و زن

      قوّت بده ؛ قوّت سِتان ، ای خواجه ی بازارگان

      صرفه مکن ، صرفه مکن در سودِ مطلق گام زن ... (مولوی)

      این نکته را باید اضافه نمایم که اصطلاح کنایی و ایهامیِ (پرده بزن) در غزل مولوی ، به دوازده پرده ی موسیقی اشاره مستقیم دارد که نامهای آن دوازده پرده را هم بنده در مثنوی (اثر آبشارِ شعر ) که درهمین سایت منتشر شده است ؛ آورده ام .

      در فرهنگ لغت زنده یادعلی اکبر دهخدا ، واژه ی دف ، جزو آلات موسیقی طبلی ضربی - بزمی و دارای بدنه‌ ای کوتاه ، طبقه‌بندی شده است و امروزه دف ، شامل سازی است از خانواده‌ی سازهای دارای پوست.

      ( ممبرانوفون‌ها - Memberanophones ) که همراه ساز دایره در زیرشاخه‌ی پوست‌صداهای [= ممبرانوفون‌های] کوبه‌ای یک طرفه (یک طرفش باز است ) با بدنه‌ ای قاب ‌مانند دایره ای و (طوقه‌ای) ، طبقه‌بندی می‌شود.

      با بازنویسی و ویرایش از کتاب : دفتر اول ، آموزش دف نوازی از سری( مشق عشق)


      تاریخچه ساز دف انواع ساز های دف :

      یکی از مهمترین سازهای کوبه ای که از دیرباز معمول و متداول بوده است، دف نام دارد که به لحاظ سادگی ساختار و قداست نزد مردمان ، همیشه مورد توجّه عموم بوده است. بَدَویانِ صَحاری و نگهبانان و جنگل نشینان و شوُببانان (چوپانان - شبانان ) و ایضاً سرخ پوستان در برابر هجوم درندگان وحشی و محافظت از غارت راهزنان ، اکثراً در اوقاتی از شب تا سحر ، به نوعی نیایش در گِردِ آتشی مقدس حلقه می زدند و به طبل کوبی و دف نوازی و خواندن دعاها و گاساها برای پناه بردن به یزدان از هر هجمه ی نیروهای شرّ و بدی ، می پرداختند که تاکنون معمول و همچنان باقی است . یادم نرود بنویسم که یکی از موارد استفاده دَف دایره نوازی و طبل کوبی بیدار کردن همسایگان منازلِ محلات مختلف در کشورهای مسلمان جهان بویژه مصر و اندونزی و ایران ، برای سَحَری در ماه مبارک رمضان است که هنوز هم این آیین زیبا در برخی روستاهای آذربایجان و بویژه قاهره ی مصر ادامه دارد . نیز از پرداخت های حائز اهمیت دف نوازی میتوان به آیین ِ دورباشی که ملازمانِ سلاطین درگذشته اجرا می نمودند و به آن اصطلاحاً ( نوبت زنی) می گفتند ؛ اشاره کرد که امروزه هم آن را ( سان دیدن ) در مراسم و رژه های نظامی و همچنین در محرم رَگه هایی از آن بصورت ( طبل کوبی و سُرنازنی / سرنا همریشه با واژه ی صُور ؛ نیز زیرنای تورکی ) قابل مشاهده است .

      کلمه ی دف در اصل واژه ای عبری است و معنی( کوبیدن) را می دهد.

      هرگاه سِیر فرهنگی – اجتماعی دف را به عنوان یکی از ابتدائی‌ترین سازهای کوبه ای و طبل های اولیه بنگریم به این نتیجه می رسیم که این ساز با صدای گیرا و جذابش ، هیچ‌گاه متعلق به فرهنگ یا مکانِ خاصی نبوده است . و تقریبا در تمام جهان به نوعی از آن استفاده شده است .

      ردپای پیدایش و ساخت اوّلیه ی دف را به هیچ قوم یا ملیتی نمی توان اختصاصاً و کاملاً نسبت داد.

      ساختن، نواختن و استفاده از این ساز ، همواره در فرهنگ های مختلف متداول بوده است و در هر تمدن و منطقه و قبیله ای با توجه به آداب و رسوم و سنت های حاکم ، کاربرد ویژه ای داشته است و جایگاه دف در میان اقوام و قبایل همواره متداول بوده است.

      در برخی قبایل از دف به عنوان ساز اصلی در مجالس سور و شادی استفاده می شده است ؛ حال آنکه در قومی دیگر استفاده از این ساز مخصوص مراسم (جنگ و کارزار ) بوده و برخی دیگر آن را برای اجرای مراسم( آئینی مذهبی) شان مورد استفاده قرار می‌داده‌اند. در برخی قبایل رسم بر این بوده که برای دف قربانی هم در نظر بگیرند و یا در هنگام نواختن دف با قربانی کردن گوسفند ، نسبت به آیین دف نوازی و نوازنده ی آن ادای احترام و تکریم نمایند.

      در هزاره ی سوم قبل از میلاد ساکنان درّه ی نیل (مصر باستان) در معابد خود هر روز مراسم مذهبی را با صدای انسان و سازهای مختلف از جمله دایره های بزرگ (گاوال در زبان تورکی - دف ) در برابر خدایان متعدد خویش انجام می دادند. در حدود هزار و پانصد سال قبل از میلاد حضرت مسیح (ع) ، حضرت موسی (ع) نزد کاهنان مصری در علوم و موسیقی تعلیم دیده بود. در آن دوره همراه با سازهائی که نوازندگان می‌نواختند، سازی به نام (توف) که به احتمال زیاد همان (دف ) می باشد ؛ همراهی می کرده است.

      همچنین به گفته ی یکی از محققان تورک، در عروسی حضرت سلیمان (ع) و ملکه ی سبا (بلقیس) دف نواخته می شده است. که دراین میانه ترانه های حضرت سلیمان (ع) و کتاب زبور داوود (ع) را نباید ازیاد برد . از نشانه های دیگر حضور دف در میان مردم ، نقش های حجّاری شده دسته ای از نوازندگان در خرابه های باستانی ( آسوره ) می باشد که در میان آنان سازهای گوناگون از جمله ساز دف به چشم می خورد که از نظر ساختاری تفاوت چندانی با دف امروزین ، نداشته است. از دیگر آثار محکوک ، نقش برجسته های کاهنان معبدی است که همراه چند نفر دف نواز و چَنگ نواز در حال هدیه کردن قربانی خود می باشند.

      بر طبق روایاتی که از روزگاران کهن در ادبیات ایران باستان آمده است مراسم جشن نوروز و تحویل سال پارسیان در دوران شاهنشاهی هخامشیان و بعدها در دوران ساسانیان توسط نوای دف همراهی می شده است.

      در مزمور ۱۴۹ «مزامیر حضرت داوود (ع) » این طور آمده است:
      خداوند را ستایش نمائید … اسم او را به سُرنا ستایش نمائید او را با پایکوبی و شادی و دف و بربط تزمیر نمائید… خدا را در قدسِ او ، تسبیح بخوانید او را با دف و شادی تسبیح بخوانید.

      ریشه لغت دف و معنی دف:
      در ”برهان قاطع“ ذیل لغت دف می‌خوانیم:

      ”دف به معنی چنبری باشد که پوست بر آن بچسبانند و قَوّالان ِ قاوال خوان آن را بنوازند. “ در حاشیه‌ی برهان مصحح دکترمعین آمده است:

      ”به این معنی در عربی دُف (از آلات طرب) از عبری تَفْ (taf)، مشتق از تَفَفْ (tafaf) به معنی زد و کوبید ؛ است “باز در همین حاشیه آمده است: ”دف واژه‌ی «سومری» است و در اصل دوب (dub) بوده است. دوب در زبان سومری به معنی لوحه و خط است. از این زبان وارد «اکدی» شده duppu و tuppu گردیده و از این زبان‌ها وارد «آرامی» شده،dup گردیده و نیز به معنی لوحه و صفحه گرفته شده. بعدها در زبان عربی دُف (dof) شده؛ و به معنی لوحه نیز به کار رفته است.“

      آقای هوشنگ جاوید ، پژوهشگر در زمینه‌ی مردم شناسی و موسیقی های محلی ، می‌گوید: ”دَپ (dap)، باتِر (bater)، دوب (dub)، دایره (dayere )، تبوراک (taburak) = تُنبَک نام‌های ایرانی دف در قرون مختلف است و در فرهنگ موسیقایی جهان عرب از دف با نام‌های ( غربال ، بَندیر ، مِزهر، تریال و غیره ) یادشده است.

      لغت Adapo در زبان «بابل آشوری» معادل تَف آرامی و عبری است که همان دُف عربی، دَپ با ریشه‌ی فارسی و دف مصطلح امروزی است. این ساز کوبه‌ای ، از کهن‌ترین آلات موسیقی درتمدن‌های باستانی است که، امروزه در موسیقی آیینی ایران نقش اساسی دارد.“

      معرفی و تاریخچه ساز دف

      نوشته امیر مقرب صمدی : کشورهایی که ساز دف در آنجا رایج است: از این ساز در قاره ی آسیا بیش از مناطق دیگرجهان استفاده می کنند و هر کشوری به فراخور حال و هوای موسیقی خود، از آن استفاده می کنند. کشورهای شمال و شمال شرقی آسیا مثل:چین، ژاپن،تایلند،تایوان و …. کشورهای همسایه شمال شرقی کشور ما،کشورهای تازه استقلال یافته ی شوروی سابق (روسیه) مثل: ازبکستان، ارمنستان، تاجیکستان، قرقیزستان و … در شرق ایران مثل: افغانستان، پاکستان و … کشورهای حاشیه ی خلیج فارس: ( بحرین، قطر، عمان و … ) .

      در غرب کشور ما: عربستان، عراق، کویت و در شمال غربی کشور:ترکیه و حتی در کشورهای اروپایی مانند:آلمان، جنوب اسپانیا و آمریکا نواختن دف رایج است؛ و تقریبا در همه این کشورها اصول دف نوازی یکسانی وجود دارد.

      مگر در مواردی جزئی. مثلا در ازبکستان ساز را در بین دو پای خود می گذارند و با انگشتان دست به نواختن آن می پردازند. یا در عربستان با شیوه ی دیگری می نوازند که همراه با هِلهِله و شادی است. ولی آنچه که مسلّم است ؛ این است که در مناطق دیگر، بخصوص اعراب با محدودیت ریتمی همراه است و نوازندگی آنها تنوع آنچنانی ندارد.

      اما تنها کشوری که این ساز را به اوج و کمال خود رساند، کشور عزیزمان ایران می باشد؛به طوری که یکی از سازهای ملی و ارکستری ما محسوب می شود و نُت های آموزشی خاص خود دارد و به صورت اصولی آموزش داده می شود و تقریباً در همه ی مناطق ایران مورد استفاده قرار می گیرد. در مشهد خراسان که به خاطر مهاجرت کردها مخصوصا کردهای قوچان، از ساز دف هم در موسیقی شان استفاده می کنند؛ به طوری که در موسیقی فولکلور خراسانی هم از ساز دف استفاده می شود.در مناطق شمال ایران، در گیلان و مازندران هم از ساز دف استفاده می شود که باز از مهاجرت کردها تاثیر پذیرفته است که در برخی از مناطق گیلان سکنی گزیدند

      مثل:تالش،گالش، ماسال، رودبار و … که در موسیقی شان از آن استفاده می کنند.

      در مناطق مرکزی ایران همچون تهران،اصفهان،کرمان،شیراز و…از دف به شیوه های مختلف استفاده می کنند و در مناطقی چون اهواز و آبادان نوعی سنت و عرف حاکم است که اگر شخص در دریا غرق شود،عده ای دف نواز در کنار ساحل شروع به نواختن دف می کنند؛زیرا معتقدند که از آن طریق جنازه فرد غرق شده از آب بیرون خواهد آمد. اما آنجا که دف به اوج بلوغ و بلندای شان خود رسیده است کردستان و کرمانشاه است که نام این دو چنان با هم عجین شده که هرکدام یادآور نام دیگری است: دف و کرد.

      انواع دف :

      - دف خورشیدی : پوست این دف مانند پوستی که در مدل الیت دف حبیبی به کار می رود، دارای دانه های برجسته ای است که به نوازنده ی دف اجازه می دهد تا افکت های خاص صوتی را بنا به سلیقه ، به سبک نوازندگیِ خود اضافه کند. دف حبیبی مدل خورشیدی مانند دف های الیت و ساده حبیبی، در چهار سایز ۴/۴ یا استاندارد، سه چهارم، دو چهارم و یک چهارم (با قطر کمانه های به ترتیب ۵۳، ۵۰، ۴۴ و ۳۵ سانتی متر) ساخته می شود.

      پوست مصنوعی استفاده شده بر روی کمانه ی این دف، از نوع بسیار باکیفیت است و خصوصیت آن مقاومت بالا در برابر عوامل محیطی مثل رطوبت یا تغییر دما (سرما و گرما) و حفظ کوک و کیفیت صوتی ساز است. رنگ آمیزی جدید کمانه ساز که متناسب با رنگ و طرح پوست انجام شده است از دیگر ویژگی های سری جدید دف حبیبی خورشیدی است. حلقه های زنجیری این دف از فلز مرغوب تهیه شده اند و به خوبی به یکدیگر وصل شده اند تا افکت صوتی حاصل از تکان خوردن آنها، به مطلوب ترین شکل ممکن حاصل شود. هنگام خرید دف توجه فرمایید که هولوگرام حبیبی و برچسب سریال مخصوص ساز در داخل کمانه و نزدیک به شستی نصب شده و قابل مشاهده است.

      - دف کوکی (که به نام دف حدادی نیز شناخته می شود) دارای قطر ۵۳ سانتی ، پهنای کمه ۵.۶ سانتی متر و وزنی در حدود ۷۷۰ گرم است. کمانه ی این دف از نوع دوتکّه یا اصطلاحاً دو کمه است، یعنی از دو چوب که بر روی هم پِرِس شده اند ؛تشکیل شده است.

      چوب استفاده شده برای ساخت کمانه در دف با قابلیت کوک، چوب آیوس آفریقایی است که از خاصیت کش سانی بسیار خوبی برخوردار است و مقاومت بالا و وزن سبکی دارد. قسمت انگشتانه این دف، بصورت یک فرورفتگی ساده بر روی خود کمه ایجاد شده است و با نداشتن بخشی اضافی، موجب یکپارچگی بصری این ساز شده است.

      آوازه دف کوکی، از نوع شیب دار در انتهای کمه قرار دارد. هم چنین زنجیرها در ۳ سانتی متری پوست داخل کمانه نصب شده اند که از نظر فاصله، به هنرجویان نوآموز کمک می کند تا در تمرین های اولیه از تولید صداهای اضافی جلوگیری کنند، و هم چنین پر بودن و محکم بودن این زنجیرها ، برای دف نوازان حرفه ای ، یک مزیت و حُسنِ مهارتی ، محسوب می شود.


      - دف رکوردینگ : این نوع دف از ساخته های کارگاه استاد مسعود حبیبی است. این دف از حرفه ای ترین مدل هایی است که برای نوازندگان جدی و حرفه ای دف در نظر گرفته شده است. خصوصیات ساختاری و صدایی این دف، استفاده از آن را برای فعالیت های حرفه ای موسیقی، اعم از اجراهای زنده بصورت تک نوازی و یا گروه نوازی و هم چنین برای ضبط های استودیویی ممکن و مناسب می سازد.

      دف حبیبی رکوردینگ در دو سایز ۴/۴ و ¾ ساخته می شود که نوع بزرگتر آن دارای کمانه ای با قطر ۵۳ سانتی متر و نوع کوچک تر کمانه ای با قطر ۵۰ سانتی متر دارد. کمانه این دف نسبت به سایر مدل های دف حبیبی، پهنای بیشتری دارد.

      پهنای کمانه در این دف ، ۵.۵ سانتی متر است که باعث حجم صدایی بیشتر آن شده و استفاده از این ساز را در ارکسترهای بزرگتر و در کنار صدای سایر سازها امکان پذیر می کند. هم چنین این کمانه از چوب مرغوب و به صورت چهل تکه و سبک ساخته شده است تا دف نوازان حرفه ای بتوانند در اجرای تکنیک های خاص و نوازندگی های سریع با آزادی عمل بیشتری از آن استفاده کنند.

      پوست این دف از نوع مصنوعی است و دارای برجستگی های ریزی است که نوازنده می تواند از این خاصیت به سلیقه خود در ایجاد صدایی متفاوت از ساز بهره ببرد. حلقه های نصب شده داخل کمانه، از نوع مطلوبی از فلز انتخاب شده اند تا طنین خاصی را به صدای این دف اضافه کنند.

      - دف کیوان ۳/۴ : با ابعاد کوچک تری نسبت به سایز اصلی یا ۴/۴ دف ساخته می شود و از نظر وزنی نسبت به دف های سایز اصلی سبک تر است. این دف برای نوازندگان سنین پایین (۹ تا ۱۶) سال در نظر گرفته شده است.

      به هنرجویان نوجوان اجازه می دهد که با سهولت بیشتری روی یادگیری مهارت های گوناگون دف کار کنند. پهنای کمانه این دف استاندارد است و با تدابیری که حین ساخت آن اندیشیده شده،

      وزن کلی ساز کاهش قابل توجهی داشته است. پوست مصنوعی دف ۳/۴ کیوان از کیفیت بالایی برخوردار است و می تواند برای دوره ۳-۴ ساله با کمترین افت، پاسخگوی نیاز نوازنده باشد. شستی این دف فرورفتگی عمیق تری دارد تا انگشت شست نوازنده هنگام نوازندگی به راحتی داخل آن بنشیند و کنترل لازم حین نوازندگی به وجود بیاید.


      مآخذ و منابع ِ گوشه ای از مطالبی که ارائه شد :
      - سایت ویکی پدیا و سایت گیلارو و برخی کتابهایی که در متن اشاره شد .


      درباره ی دیگر پارامترهای متنوع و آموزنده ی ساختار و محتوای این دلگویه ی کوتاه اما بلندمعنا ، ان شاء الله ادیبان سایت شعرناب و خود شاعر فرهیخته اش هم صحبت خواهند نمود . لذا بااجازه ، اطاله ی کلام را بیش ازین منجر نباشم و از اغلاط املاییِ احتمالیِ متن هم ، بدلیل تندنویسی ام عذرخواهم .

      سلامت باشید و سرافراز خندانک


      بااحترام حسین زاده
      یازده خردادماه
      ۱۴۰۰ ه . ش
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۹
      درود بسیار بانوی ارجمند
      شاعر گرامی مهربانو حسین‌زاده


      بسیار سپاسگزارم که این دانستنی‌های ارزنده را برای بنده و دوستان دانش‌جوی‌مان ارزانی فرمودید. همه‌ی آنرا خواندم و تلاش خواهم کرد در حدّ بضاعتم از آنچه آموختم در پیشبرد این سروده بهره ببرم.

      آره و افزون بر فرمایش متین شما بانوی فرزانه، بیت بالا نوعی به نامِ خدا به روش بنده نیز است.

      و امیدوارم با افزودن بیت‌های دیگر، مخاطب از بیتِ نخست چنین برداشت نماید که ادامه‌ی سروده را همراه با شورانگیز‌ترین هنرنماییِ گروه دف‌نواز ذهنِ ایرانی‌اش بخواند تا بدین‌ترتیب به شکلی توانسته باشم یک محصولِ صوتی تصویری را به تحریر در آورم.


      باز هم شکر ایزد را بجای می‌آورم که نوشتار بنده مورد لطف و عنایت و توجه مهربانان و بزرگواران و بویژه شما ادیب اندیشه‌منش قرار دارد.

      * راستی، این بیت را تحت تأثیر حس گذرا و ناگهانی امّا بیاد ماندنی از شنیدنِ دف‌نوازی استادانه‌ای یافتم.


      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۵
      خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۸
      سلام و ممنونم از سرکار خانم کوهواره عزیز بابت ارسال این مطلب ارزشمند . فقط نکته ای بنده بعنوان یک کرمانشاهی اضافه کنم که در مناطق ما دف و تنبور هر دو ساز آیینی هستند و بی طهارت دست به آن نمیزنند . با دف ترانه ( گورانی ) میخوانند و جالبتر آنکه کوردهای گورانی که در غرب کرمانشاه ساکنند به استناد اسناد شفاهی کهن خود را اولین ترانه خوانان و دف زنان و رقاصان و مطربان تاریخ بشر میدانند و البته مطالعه ای کوتاه یا حتا سفری کوتاه به آن مناطق ( جاده کرمانشاه تا گهواره ) کافی ست تا هر انسان منصفی خود بر صدق این ادعا گواهی دهد . و اینکه امیدوارم این " سموم که بر طرف بوستان بگذشت " روزی برود و باز " در میکده ها بگشایند " خندانک خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۴۸
      درود بر شما شاعر ارجمند و دوست گرامی جناب مانا

      برای دانستنی‌های ارزشمندتان بسیار سپاسگزارم. بنده هم ارادتمند هم‌میهنان فرهنگ‌پرور و هنرآفرینمان در دیار کورد(یا کُرد هر کدام پذیرفته است) اَم.
      همینطور هم‌میهنانمان از همه‌ی اقوام، آنهایی که چهل‌ستون غروری اند که با آن از خاک سربرمی‌آوریم و به آسمان پا می‌گذاریم.

      و بسیار سپاسگزارم برای توجه‌تان به نوشتار ناقصم.


      ارسال پاسخ
      محمد توکلی
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۰۳
      با سلام به حضور گرامی دوستان عزیز و ارجمندم و شاعر محترم آقا سینای خواجه زاده
      این مبادم که دمادم دم بی‌همدم دست
      به دمِ دف دهم از کف ندهم خود را مست
      واژآرایی  در این تک بیت با تکرار حرف میم و دال از این جهت که می تواند تا حدودی  تداعی کننده ی صدای دف باشد به ((نغمه ی حروف)) منجر شده است و موسیقی درونی تک بیت را مضاعف ساخته است . اما ای کاش شاعر محترم در درج این تک بیتی که قولش را داده اند بعدا کاملش کنند عجله نمی کردند و همان بعدا در ساختار غزلی کامل ارائه می کردند تا در کنار دیگر ابیات سروده توانمندی ایشان را در بکارگیری فنون و صنایع ادبی ملموس تر  و محسوس تر در می یافتیم و حلاوت بیشتری را می چشیدیم.
      اما نکته ای در باب نقد.
      قاعدتا هر شاعر و سخنوری که سخن و سروده ی خود را منتشر می کند خواه نا خواه سخنش و سروده اش در معرض نقد قرار می گیرد. و نمی تواند بگوید کسی روی  سخن من بی اجازه ی من حرفی نزند. سخن تیری است که چون از کمان رها شود، به هیچ وجه در اختیار گوینده اش نیست. و همگان می توانند روی سخن او قضاوت کنند. چه گزینه ی نقد را فعال کرده باشد و چه نکرده باشد.
      آیا کسی که در باصطلاح سروده ی مشحون از ضعف تالیف و اشکالات وزنی اش پی نوشت می کند که واژه ی ((غرم)) را به معنی (( قربانی)) بکار گرفته است نباید در معرض این سوال قرار گیرد که در کدام لغتنامه یا دائره المعارفی جز فرهنگ کوهواره چنین معنایی برای چنین واژه ای یافته ای ؟

      چند روز پیش ایراداتی بر یکی از سروده های همین بانو که مطالبی را ذیل تک بیت آقای خواجه زاده ی عزیز، از دیگر سایت ها کپی پیس کرده اند بدین مضمون نوشتم که:

      سلام شاعر گرامی
      چند ایراد در سروده ی شما وجود دارد که دریغم می آید گوش زد نکنم.
      الف:
      ((به ساقه ام زده زخمی تبر که از خود و خویشم))
      در این مصراع حذف بدون قرینه فعل ربط"است " و مترادف بودن " خود و خویش" باعث اولا ضعف تالیف و ثانیا حشو قبیح شده.
      ب:
       مصرعِ
      من عین قوی غریبی به روی بحر بلوچم
      وزن سروده مخدوش است . مگر این که "من عینِ" را " مَنَینِ" بخونیم. اما این کار ناشیانه است.
      ج:
      رکن اول مصرع :
      فنون آزادگی را سرش به نیزه نیاموخت
      وزن را از دست داده اید.
      د:
       در رکن دوم مصراع:
      که بوی اعظم پرواز عروجم حس کمال است
      نیز وزن را  از دست داده اید مگر این که این جوری بخوانیم:
      عروجَمِسِّ کمال است
      اما این کار هم ناشیانه است .
      ه:
      خاکِ غرّه به قول معروف ناچسب ترین توصیف برای خاک است.
      از جسارت عذر خواهم. دعوتید به دفتر شعرم.
      @@@@@@
      با وجود این که دوستان ارجمند می بینند که کوچکترین اسائه ی ادبی به ایشان نشده است و فقط و فقط ایراداتی مطرح گردیده است آن هم به منظور پاسخ گویی ایشان،
      بلا فاصله این بانوی گرامی که گویا فقط در فنِّ به لیست سیاه بردن واقعا ((استاد بانو))یند، بجای پاسخ به این ایراداتِ کاملا محترمانه اینجانب را به لیست سیاه خود افزودند و ایراداتی را که نوشته بودم حذف کردند.
      اگر این سایت ادبی که مدیریتش در دست سیّد بزرگواری است که دلش برای فرهنگ و ادب می تپد سایت شعر ناب است حد اقل انتظاری که از ایشان می رود این است که هیچ نقدی بر هیچ اثری تا آنجا که محترمانه و عاری از اسائه ی ادب است حذف نشود. تا اشعار و سروده های کاربران به سمت ناب شدن ارتقا یابد.
      مهدی محمدی
      مهدی محمدی
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۳۹
      با سلام و احترام شاعر عزیز و فرهیخته جناب محمد توکلی عزیز
      به زعم من بهتر است در صفحه هر شاعری نقدی که نوشته می شود مختص به همان صفحه و همان شعر باشد و از مسائل حاشیه ای پرهیز شود
      من به شخصه بر این باورم کسی که از نقد دیگران گریزان است شعرش دیرتر شکوفا می شود و این بزرگترین آسیبی است که خود وی می خورد
      استفاده ای که نقد دارد بیشتر برای خود شاعر است که اشکالات شعرش را درک کند و شعرش را ارتقا ببخشد وقتی چنین نیست چه لزومی دارد که در صفحه شاعری دیگر پنجره ای بگشاییم و شعری دیگری را نقد کنیم
      به نظر من بانو کوهواره بهتر است به خاطر این نقدهای ادبی کسی را مسدود نکنند و با صبر و بردباری دلایل ادبی خود را مبتنی بر رد نقد بیان کنند و اگر واقعا وقت و زمان ایشان محدود است و فرصت پاسخگویی به نقدها را ندارند و این نقدها را به نوعی مزاحمت برای خودشان و شعرشان تلقی می کنند باید به ایشان حق بدهیم. مادامی که این همه صفحه است در برابر یک منتقد و این همه شعر، چه لزومی دارد شعر شاعری را نقد کند که مسدودش کرده است.
      صفحه شعر من و صفحه اشعار بسیاری از دوستان ادیب و فرهیخته در اختیار شما هستند
      هم از نقد شما سپاسگزار خواهیم بود و خوشحال می شویم شعرمان نقد شود و ایراد اشعارمان گرفته شود
      کلبه درویشی داریم که حضور شما و قلم سبز شما رونق و صفا خواهد بود
      سپاسگزار خواهم بود منت نهاده و به قلم خود محفل مان را چراغ آذین نماید
      کوچکتان، دوست دار و دوست مدارتان مهدی خندانک
      ارسال پاسخ
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۳۹
      دوست بزرگوار جناب توکلی

      نمک‌گیر اینم که بنده را با لفظ شاعر نامیده‌اید.

      زیارتتان را بسیار نیک می‌دارم. و شادمانی ام دگرگون می‌بود اگر گلایه‌های نازنینتان معطوف می‌شد به مطالب بررسی شده در همین گفتمان.

      مجال پرداختن به آنچه فرموده‌اید که درخور سخنِ بسیار است، نیست. پس از موضوعِ «استاد» و ... بگذریم.

      از توضیحاتِ دوستمان، مهدی جان، دریافتم مهربانو حسین‌زاده به دلایلی پنجره‌ی نقد را فعال نمی‌نمایند و فرصت پاسخگویی به ندارند و ...

      خوب من هم بیاد دارم چند هفته پیش انتقادی در یکی از سروده‌های ایشان مطرح نمودم و ایشان پاسخگو بودند. و البته در آن سروده پنجره‌ی نقد فعال بود.



      از اینها گذشته، جناب توکلی شما در طول زندگی‌تان که بی‌وقفه بلند و خُرّم باشد، ناچار بوده‌اید به قوانینی احترام بگذارید که بطرز دهشتناکی ناعادلانه اَند، چون یک اقلیتِ خود-اکثریت-پندارِ متعلق به آندرومدا، سرسپرده‌ی آن اند و آن را به همه چه بخواهند و چه نه، تحمیل می‌کنند.

      امّا از همه‌ی آنها گذشته‌اید و رسیده‌اید به این کنج خلوت در فضای مجازی، تا قانونی که یک فرد در حیطه‌ی فعالیتِ خودش برای آنهایی که بطور داوطلبانه با او در گفت و شنودند وضع کرده، و در آن قانون هیچ بند و تبصره و رنگ عوض کردن و «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند»ی نیست و اصلاً هیچ خسارتی برای دیگران ندارد، را زیر سؤال می‌برید که چه را اثبات کنید؟


      اجازه بفرمایید دیدگاهم به شیوه‌ی دیگر بازگو شود تا گمان نبرید بنده طرفداری می‌کنم.

      در فضای مجازی، در حالیکه یک کاربر مردمی ترین و خاکی‌ترین تصویرش را پیدا کرده و گذاشته، پروفایلش را می‌بینیم و می‌گوییم چقدر از خود راضی است.

      جمله‌ای را با نرم‌ترین لحنی که بلد بوده نگاشته، که شاید اگر با بزرگترش در خانه اینگونه صحبت می‌کرد فرزند دلبند بابا می‌شد، با لحنی پرخاشگرانه می‌خوانیم و از او دلخور می‌شویم ...

      دوست بزرگوار، فضای مجازی امکانِ انتقال همه‌ی منظور را فراهم نمی‌کند مگر اینکه گفتمان بر بستر تفاهم دوسویه باشد. وگرنه دوستی زداست و تفرقه‌آفرین.

      پس هر کاربر، حق دارد براساس خلق و خو، فرصت و توانایی، و حتی سبک و سیاق خود که بطور منصفانه‌ای بهتر از هرکسی خودش از آن آگاه است، از ابزارهای موجود در محفل‌های ادبی بهره‌مند گردد.

      خواهش می‌کنم اگر بانو حسین‌زاده به قوانینِ دیگران بی‌احترامی کرده‌اند به بنده بفرمایید تا به صف گلایه‌مندان بپیوندم. و در غیر اینصورت خواهش می‌کنم خطای این دیدگاه بنده را بفرمایید.


      در ضمن، اینکه می‌فرمایید «سخن وقتی گفته شد دیگر باید نقد شود...» بنده هم این را درک می‌کنم.

      پس این پرسش برایم می‌ماند، آیا نمی‌توانیم اینگونه بیندیشیم که وقتی نقد فعال نیست، یعنی شاعر به مخاطب می‌گوید هنوز سخنش را نگفته؟ هنوز حرفش را نزده است؟ چون حوصله نداشته، انرژی و انگیزه نداشته، فرصت نداشته، یا دوست نداشته!


      مگر اینکه شما نیزه ای را آورده‌اید تا به کمری فرو کنید، روی کمر من حساب کنید که جا-خنجریِ دوستانی‌ست که عاشقم اند.


      در پایانِ این موضوع که امیدوارم پایانش هم باشد، بیشتر کسانی که بلدند درباره‌ی موضوعِ «نقد» خوب صحبت کنند، فقط بلدند خوب صحبت کنند. دنیایی سخن است در این‌باره.




      و درباره‌ی این سروده، چنانچه دوست دارید ادامه‌ی سروده را ببینید، بنده آنچه را تا دیشب نوشتم، در پاسخ به محبت جناب استاد میناآباد آورده‌اَم.

      بقیه‌ی آن را هم نوشته ام، امّا گمان می‌کنم که تخطی از قوانینِ سایت باشد که بدونِ ردشدن از فیلتر تأیید ارسال، مبادرت به انتشار سروده نماییم.


      این روش ارتباط با مخاطب، سازگار با رویکرد بنده است برای طوفانی شدن ذهنم.

      همه‌ی تلاشم بوده ضمنِ رعایت قوانین، و بدونِ آسیب و اجبار برای دیگران، از حضور اندیشمندان بهره‌مند شوم و انگیزش صید کنم. هرگز نیز ادعای کمال و بی‌عیب بودن نداشته‌اَم که محدودیتی بزاید.

      پس این حق را برای خویش و مخاطبانم که به اراده‌ی ایشان مفتخر به همراهی‌شانم محفوظ می‌دانم.


      جز همراهانم فخری برای فروش ندارم و از هیچ ناقابلی گدایی اندیشه نکرده‌اَم.




      خرد یارتان، در پناه مهر


      ارسال پاسخ
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ ۰۲:۴۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ ۰۲:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      : خندانک خندانک خندانک
      بهنود کیمیائی
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۱۱
      خندانک



      درودها




      خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۵۹
      درود بسیار بر شما دوست ارجمند جناب کیمیایی
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      برای توجه و دلگرمی‌تان بسیار سپاسگزارم.
      ارسال پاسخ
      محمد مهدی بخارائی
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۰۶
      خندانک خندانک خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۰۰
      درود بسیار جناب بخارائی ارجمند
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      برای توجه شما به نوشتارم بسیار سپاسگزارم.

      ارسال پاسخ
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۱
      سلام سینا جان
      توفیق دست بده برمیگردم خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۰۱
      درود بر شما ایمان جان
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      بسیار سپاسگزارم دوست ارجمندم.
      امیدوارم از آموزه‌هایتان بهره‌مند گردم.

      ارسال پاسخ
      طوبی آهنگران
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۱۱
      سلام بزرگوار
      دورود بر شما
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۰۳
      درود بسیار بر شما بانو جان
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      خدا را سپاسگزارم که در کانون توجه و التفات بندگان مهربانش اَم.

      ارسال پاسخ
      مهدی محمدی
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۴
      سلام و درود رفیق
      خارج شدن از اعتدال شعر را از مسیر خارج کرده مثل غذایی که فقط نمکش زده باشند بسیار

      یک شاعر در بالاترین سطح ممکن از نظر ادبی به دنبال ارتقای زبان هست زمانی که شاعر از تمرین های وزن و ایماژ و قافیه و جناس و غیره آزاد شده است در حقیقت آن قدر به زبان و بیان مسلط شده که سد سخن گفتنش مسائلی از این دست نباشد
      و از نظر محتوایی شاعر حرفی دارد برای گفتن و آنچه موجب تمایز شاعران است نه صرفا جنبه های ادبی اثر، بلکه محتوای شعر اوست
      محتوایی که می تواند زنده نگه داشتن فرهنگ ایرانی باشد مثل فردوسی
      یا عشق باشد مثل حافظ
      چیستی و چرایی باشد مثل خیام
      یا تکیه بر مسائل اجتماعی باشد

      چشم در راه آثار بعدی ات می مانم خندانک خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۱۶
      درود مهدی جان
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      صادقانه، من که در سطوح بالا نیستم، که می‌دانیم. خوش‌بینانه، شاید تازه‌کار به حساب بیایم.

      در این‌باره مانند شما می‌اندیشم. با کمی افزودنیِ فکری، و آن را هم بعداً توضیح می‌دهم.
      همه‌ی تلاشم را می‌گذارم و دنباله‌ی این نوشتار و همینطور نوشته‌های گذشته‌ام را به تفکر متین شما نزدیک‌تر می‌رسانم.

      خیلی از توجه‌تان سپاسگزارم

      ارسال پاسخ
      مهدی محمدی
      مهدی محمدی
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۲۷
      سلام مجدد رفیق
      می دانیم که شعر کلامی است که معنا را به تاخیر می اندازد
      (ابهام شاعرانه، ایهام و...)
      در خوانش مجدد از شعرتان به معانی متعالی تری رسیدم
      قلمت هماره تابنده خندانک
      سارا (س.سکوت)
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۴۷
      درودتان بزرگوار
      بسیار زیبا
      مانا قلمتان خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۰۴
      درود بسیار بر شما بانوی گرامی
      شاعر بزرگوار، مهربانو رحیمی
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


      توجه‌تان به این نقیصه نویسه مایه‌ی مباهات و دلگرمی ام است.
      سپاسگزارتانم.
      مهرتان ماندگار.

      ارسال پاسخ
      مجتبی شهنی
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۴۲
      لااااااایــــــــــڪــ به شعرهای نابتــــــــــون
      خستــــــه نبااااااشیــــــــد
      واقعـــــــــااااا دست مریــــــــــزاااااااد
      حضـــــــــــورتون همیشـــــــگی
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۰۷
      درود بسیار بر شما دوست عزیزم
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      بی‌اندازه شادمانم و دلگرم که از توجه شما دوست‌نیک سرشتم بهره‌مند می‌شوم.

      کم‌کاری و کاستی‌های بنده قابل اینهمه محبّت نیست، جز از شما که بسیار بخشنده‌اید.


      من هم بهترین را برایتان آرزو دارم.

      ارسال پاسخ
      مسعود میناآباد  مسعود م
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۰۲
      این مبادم که دمادم دم بی‌همدم دست
      به دمِ دف دهم از کف ندهم خود را مست


      سلام
      دوست بسیار ارجمندم سینا خواجه زاده عزیز
      بیت بسیار زیبایی است
      و شاعر بانوی فرهیخته حسین زاده عزیز حق کلام را به زیبایی ادا نمودند
      منتظر ادامه غزل خواهم بود
      بسیار درود
      --------------- خندانک خندانک خندانک خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۳۲
      درود استاد ارجمندم جناب مینا آباد
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      و با عرض ارادت بسیار

      ممنونم از توجه و لطف و عیب‌پوشی‌تان

      راستش انتظار اینهمه دلگرمی از سوی دوستانمان نداشتم.
      آزمندانه تلاش کردم همه‌ی انرژی را به کار تبدیل کنم و حاصلش این چند بیتِ بیشتر شد.

      امیدوارم که پسندتان افتد و مهر تأییدی باشد بر ارادتم به همه ی بزرگواران.
      همچنان چشم به راه راهنمایی و کمک دوستانم.



      این مبادم که دمادم دم بی‌همدم دست
      به دمِ دف دهم از کف ندهم خود را مست



      نغمه‌ام گرچه طرب‌ناک‌تر از عود نبود
      نفسم عطر نبد پاک‌تر از عود نبود

      حجرالاسودِ دل، بادیه‌ی عاد نبود
      گرچه در شرعِ تو آن کشورِ موعود نبود



      توبه برتاب که تا بتکده اَم بی‌تابت
      بتِ طوبی، تبرْ بنده، رطب لعل آبت



      در قرارِ تو جفا بود دمی جود نبود
      شرح آواره‌گی اَم در کتُبِ جود نبود

      آنچه می‌خواستی از من همه‌گان می‌دادند
      گوهری از تله اَت رفت که موجود نبود



      شهرِ تو شهره‌ی قهر است تو خود شهره‌ی شهر
      نهرم از بهر تو و دهر ز شهرت پر زهر



      سُفره‌اَت سیر از این دست نمک‌سود نبود
      حِرص و فرسودنم از قهرِ تو بی‌سود نبود،

      از تو و شهر تو و خطّه‌ی تو دل کندم
      دیگر آن خانه که درد از دلم آسود نبود



      غنچه در غصّه‌ی مرغ، مرغ از غارت باغ
      غربت بغض غروب عشرت غوغاگر زاغ



      کاش دوشم به خود این زخمه زبان عود نبود
      کاش گوشم نبُد آن ناله که بشنود نبود

      که شِنیدم چه به هاتف به روا می‌گفتی ...
      که دلت از منِ بی‌عاطفه خشنود نبود،

      ...
      ارسال پاسخ
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۲۳
      برادر ارجمندم شاعرفرهیخته کلام
      درباره ساختار غزلِ بسیارزیبای بداهه تان
      بااجازه خصوصی نوشتم خدمتتان خندانک
      مهدی محمدی
      مهدی محمدی
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۳۵
      درود مجدد دوست فرهیخته و ادیبم، سینا خواجه زاده عزیز
      و قافیه در هر بیت مجزا است و این یعنی دست شاعر برای سرودن بازتر است و انتظار من مخاطب هم بیشتر
      به شخصه شعر قبلی ات را بیشتر دوست داشتم اگرچه این شعرت نیز زیبا بود و من موافق تر بودم اگر همه شعر منتشر میشد چون حس و حال کاملتری نسبت به یک بیت ایجاد می کرد
      قلمت همیشه سبز رفیق خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۷
      با عرض ارادت دوباره نزد استاد بزرگوارمان جناب مینا‌آباد

      مهدی جان غزال طبع شما گریزپاست، بزرگان هم از شکارش عاجزند.
      البته دامّ من بی‌تجربه هم گسترده‌است و در حدّ بضاعتم در ادامه‌ی همین سروده تلاش می‌کنم.


      ارسال پاسخ
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۱۲
      بانوی ارجمند مهربانو حسین‌زاده
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      برای راهنمایی ارزشمندتان که در پیام خصوصی لطف فرمودید بسیار سپاسگزارم.

      براستی برای بنده هر سطحی از انتقاد شیرین و محترم است، چه برسد به اینهمه انرژی و پیشنهادات شنیدنی که شاید با فرضِ انتقادناپذیر بودنِ بنده بطور غیرعلنی مرحمت فرموده‌اید.



      بهروز ابراهیمیان
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۱۳
      درود شاعربزرگوار
      بسیار زیبا و دلنشین سرودید قلمتان همواره پرتوان باد خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۴۰
      درود بسیار بر شما دوست بزرگوار
      شاعر گرامی، جناب ابراهیمیان
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      سپاسگزارم که به نوشتار بنده توجه فرمودید.
      قدردان محبت تان نیز اَم.

      ارسال پاسخ
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ ۰۳:۰۱
      سلام سینا جان دوست عزیز و ادیبم خندانک
      مفتخرم که در محضر دوستم بگم که به این صورت
      (واج آرایی در هر مصرع)
      بنده ی کمترین مدتی پیش غزلی نیمه کاره (۴بیت) گفته ام که برخی از دوستانم در جریان این سروده نیمه کاره هستند، اتفاقا چند روز پیش در رابطه با همین شعرم صحبتی با استاد هداوند عزیز داشتم خندانک
      خوشحالم که شما پیشدستی کردی و چه کسی بهتر از شما عزیز دل خندانک
      از اونجایی که صادقانه از تعریف الکی خسته و گریزانم
      نکته ای که منو اذیت میکنه زبان شعرتِ، که خودت ماشاءالله بر آن واقفی
      و ارتباط بعضی از ابیات رو لااقل من نفهمیدم خندانک خندانک خندانک
      زنده باشی دوست ادیب و شاعرم خندانک
      در پناه خدا خندانک خندانک خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۵۱
      درود ایمان جان

      بله ایمان جان، اگر مهربانو حسین‌زاده به دو شعر مولانا اشاره نداشتند، من هم حالا حالا ها نمی‌دانستم کس دیگری دقیقاً همین مفاهیم را رسانده است.

      البته بطور پیش‌فرض می‌دانیم کوه‌ها یا تپه‌های بسیاری نمانده که بپیماییم و رد پای چوپانی پیش از خودمان را در آن نیابیم.

      از سویی وقتی مسیر غریضیِ خود را گذرگاهِ بزرگان می‌یابید، هرچند بکر بودن کارتان را کاهش می‌دهد، امّا دلگرم کننده هم می‌باشد.

      مثلاً بنده هم با دانستنِ اینکه گذشته از جدیتِ فاصله‌ی میانِ اقلیم اندیشه‌اَم با شما دوست ارجمندم، چند صباحی دست کم در ذهنمان شرایط جوّی یکسانی را تجربه کرده‌ایم، دلگرم و امیدوار می‌شوم به دنباله‌ی مسیرم.


      ایمان جان به گمانم تعریف و انتقاد الکی و جدی همگی به کیفیتی شیرین است.
      تنها تلخ است که دیگران راحت نباشند یا رعایت و ملاحظه‌ کنند و از دانستن یک ذره از آنچه می‌پندارند محروم بمانیم.

      زبان این سروده، شاید از نظر دستوری کم و کاستی دارد. یا شاید از نظر معنایی، تلاش می‌کنم در دورهای ویرایش بعدی آن را بیابم، امّا اگر شما هم جاهای خاصی را در نظر دارید، ممنون ام که بفرمایید تا تمرکزم را بر آن معطوف کنم.

      درباره‌ی ارتباط ابیات چند سفسطه‌ی قشنگ دارم. و برای بنده سفسطه وقتی قشنگ باشد قابل قبول است.

      سفسطه‌ی یکم:

      بیتِ نخست، آب پاکی را روی دست خواننده ریخته است، آقا من دف بدست گرفته‌اَم و مست شده‌اَم. نمی‌دانم اطلاع دارید یا نه، بعضی افراد «بَد مست» اند، یعنی جنبه‌ ندارند و پس از جرعه‌ی اوّل، از کنترل خارج می‌شوند و با پیروی از قاعده‌ی «مستی و راستی» شروع می‌کنند «راست‌»های کاملاً بیربطی را به زمین و زمان گفتن و در میانِ آنهمه حرف، می‌بینیم یک عالمه دلخوری و عقده‌ی پنهان مانده است که حالا فوران می‌کند.
      امّا هرچه می‌گویند، از نظر معنایی قائم به خود است و نیازی به رمزگشایی و در کنار هم گذاشتن گفته‌هایشان نیست.

      پس شاید مخاطب بتواند با کمک این توجیه، عقل و فهم و معانی را به دور بریزد و ریتم را بگیرد و پیش برود.

      سفسطه‌ی دوم:

      باستان‌شناسان فرانسوی ای که تخت جمشید و جاهای باستانی دیگر را کاوش می‌کردند، تنها دنبال اشیاء فلزی گرانبها می‌گشتند. آنها کتیبه‌های آجری چند هزار ساله را در ساختِ اقامتگاه برای خودشان بکار بردند.

      وقتی شما شروع به سرودن می‌کنید، یعنی به کشفی در ذهنتان رسیده اید. امّا وقتی برای آن قالب تعیین می‌کنید، یعنی از آن گنجینه هر چه جز غزل بدست آمد را بدونِ توجه به ارزششان دور می‌ریزید.

      پس بنده قالب سروده را آزاد گذاشتم، چون نمی‌دانستم چه شود و چگونه از آب در آید. شاید دوستان ذهنم را به سمت دیگری هل دادند، شاید از موزون رسیدم به بی‌وزن، ... ما آزادیم که به روش دلخواه خودمان، با کمک همه‌گان، یا با کمک افرادی محدود، با دوپینگ، یا اصلاً بطور کاملا فردی یک نهنگ را از آب بیرون بکشیم.


      سفسطه‌های دیگری هم هست ...


      پس این جمله‌ها که برای مدت طولانی، یکدیگر را تحمل کرده اند تا من از همه چیز بی‌خبر از راه برسم و آنها را از دلِ صخره‌های اندیشه بیرون بکشم، برای مدتی بیشتر هم را تحمل می‌کنند تا برای هر کدام خانه‌ی بهتری بیابم که دوستان را راضی کند.

      البته خود بنده وقتی به آنها نگاه می‌کنم، بینشان دوستی و اتّحادِ خوبی می‌بینم، شاید با کشف بقیه‌اش بتوانم به شما هم اثباتش کنم.

      خدا را سپاسگزارم که بهره‌مندم از دیدگاه نیک‌تان

      ارسال پاسخ
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۱۱
      سینا جان سلام و ادب مجدد دوست خوبم خندانک
      اول اینکه اسم دو شعر مولانا را برای من بفرست عزیز دل
      دوم اینکه خودت کاملا میدانی که من هیچ گاه از نقد و نظر دوستان دلگیر نشدم ، مگر اینکه کسی قصد تخریب داشته باشد
      سوم اینکه شاید بیست و چند سال پیش که هنوز نوشتن بلد نبودم، شعری گفتم که مصرع اولش این بود
      دیده را دریا کنم وصف جمالت نشود
      وقتی برای دوستانی که از شعر سری در می آوردند خواندم
      گفتند برگرفته از شعر حافظ!!!
      اونموقع حافظ رو نمیشناختم خندانک
      بعد که مراجعه کردم دیدم حافظ در شعری از دیده را دریا کنم
      استفاده کرده ، به خودم بالیدم که این جمله بدون اثر گرفتن از جایی
      کاملا خودجوش به ذهنم رسیده بود، و البته از همان زمان یه خودم قول دادم که اگر دوباره چنین اتفاقی افتاد ، در دل خودم باشد
      اما به شدت خوشحال بودم و انگیزه ام بیش از بیش شد خندانک
      چهارم اینکه من قالبی برای شعر قشنگت انتخاب نکردم عزیز دل
      و نگفتم که شعرتون غزلِ
      پنجم خودت از من با سواد تر و ماهر تری هرجا که به ذهن خودت زبان شعر تغییر کرده را ویراش کنید، شاید کمی زننده باشد و موجب ناراحتی برادرم بشه ، اما در خصوصی ات میگم نظر بی ارزشم را
      و اما ششم، سفسطه ی برادر عزیزم برای حقیر قابل قبول نبود
      کمااینکه به شدت موافق اینم که هر شعر باید در خور فهم عوام باشه که هر مخاطبی بتونه ارتباط برقرار کنه و بر ذهن و احساس شاعر، رسوخ

      ارادتمند برادر عزیز و بزرگوارم هستم خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۲۸
      درود دوباره ایمان جان


      از شما خواهش می‌کنم در حدّ توانتان و نه کمتر، بنده را راهنمایی کنید، فارغ از اینکه من کشش درکش را داشته باشم یا نه.

      که اگر امروز سخنتان فهمیده نشد، پیشرفتِ درک و شعورم به هر اندازه هم که کند و لاک‌پشت‌وار باشد، روزی بالاخره به حرف حق شما می‌رسم و برای تشکر و عذرخواهی باز می‌گردم.

      دیگر اینکه تنها چیزی که را آزارم می‌دهد یا به قول شما برای بنده زننده می‌باشد اینست که دیگران احساس آزادی فزاینده در گفت و گوی‌شان با من نداشته باشند.

      پس به هر شیوه که شما راحتید، چه در بخش خصوصی و چه بطور علنی، هر دانستنی ای را که به سودم تشخیص داده‌اید بفرمایید، سپاس و امتنان بنده را نسبت به خود بیشتر خواهید یافت.



      ایمان اسماعیلی (راجی)
      جمعه ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۴۷
      سلام سینا جان عزیز دل خندانک
      شکسته نفسی میکنی دوست شاعرم
      به چشم و دل اگر چه خودتان از هر نظر شایسته ترید
      ولی آنچه به عقل ناقصم رسیده را عرض میکنم
      ارادتمندم خندانک خندانک خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      جمعه ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۰۱
      ممنونم عزیزم.

      به نکته‌های خیلی منطقی و شنیدنی‌ای هم اشاره کرده‌اید.

      بودنشان برای خوانندگان آینده‌ی این سروده خالی از لطف نبود.

      انگیزه‌ی وافری از هر پیام شما و پیام‌های دوستان نصیبم شد.

      سپاسگزارم دوست نیک‌خواهم.


      ارسال پاسخ
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۳۹
      خندانک خندانک خندانک
      ابوالفضل احمدی
      يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۱۴
      سلام و درودی بسیار بر آقای خواجه زاده عزیز🌻
      شعر موزون و بسیار زیباییست🌻✋
      من مفهومی که از شعرتان گرفته ام را مینویسم ؛ به نظرتان از 10 چقدر متوجه منظورتان شده ام؟

      هرگز این نخواهد شد....
      دستم که جای دست همدمی‌هست...
      به دف نوازی بپردازد و از چیزی جز دست‌هایت مست شود...
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۴۲
      درود بنده بر شما آقای احمدی
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      درباره‌ی منظور فرموده‌اید.

      تقریباً همه‌ی ما، وقتی تکّه چوبی پوسیده می‌بینیم که به نظر می‌رسد بخشی از یک صندوقچه باشد از زمین بیرون زده است، با تصور اینکه صندوق گنج پیدا کرده‌ایم، شروع به کندن می‌کنیم تا به فیضی برسیم.
      امّا همین ما، وقتی تکّه سروده‌ای می‌بینیم که ایرادهایی دارد، شروع به ریختن خاک برروی آن می‌کنیم، و هرگز احتمال نمی‌دهیم با زدودنِ غبار از چشمانمان، به فیض زیبایی‌ها برسیم.
      من این مورد را بارها و بارها در این محفل دیده‌اَم، و همیشه تلاش کردم خاک‌هایی که دوستان بر سرِ شعرهای مشکوک به گنج بودن می‌ریزند را با هزینه‌ی رفاقتم هم که شده، بزدایم.
      این منظورِ من است و دوست دانایم، شما قطعاً منظورم را دریافته‌اید که برای کمک به بیرون کشیدنِ این تکّه چوب پوسیده شتافتید.

      و درباره‌ی مفهوم فرموده‌اید.

      اگر برای آنچه بنده نگاشته‌اَم ارزشی محاسبه کنیم و آن را تقسیم بر ده قسمت برابر نماییم. و ارزش آنچه شما بیان فرموده‌اید را نیز محاسبه کنیم. بنده چنین می‌بینم که برداشتِ شما دارای ارزشی بیشتر از هر دَه واحدِ ارزشیِ سروده‌ی من است. مثلاً شاید حدود دوازده تا سیزده باشد.
      امّا اگر تصویر سایه‌ی مفهومِ برداشتیِ شما را در راستای افقِ دید حاکم بر بیتِ بنده محاسبه کنیم، طولِ آن کمتر از دَه واحد است. بدلیل اینکه یک اختلاف زاویه میانِ برداشت شما که ارزشمند است و درسی نیک برای سروده‌های بعدی‌اَم نیز است، و مفهومِ بنده پیش آمده است.

      و این تفاوتِ زاویه برای بنده، به معنای یک پیشنهادِ دوستانه از شماست است.

      برای این پیشنهاد و همچنین انگیزه‌ای که با توجه‌تان به نوشتارم دریافتم سپاسگزارم.



      ارسال پاسخ
      ابوالفضل احمدی
      ابوالفضل احمدی
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۳۲
      درودی دوباره آقای خواجه زاده عزیز🌻
      🌻
      تا حالا ندیده بودم که عزیزی چنین دقیق و پیگیر جواب نظرات دوستان را بدهد :)
      بله واقعا هر سروده ای ، هر کاری چه ساده و چه به نظر بیچیده ، در عمق خودش ، نظرات و دیدگاه و حال و احوال شاعر آن را برای ما می رساند ، گاهی با نقدی درست ، میتوان به درست تر شدن آن شعری که خوب است کمک کنیم ،
      گاهی.... به جای خاک بیشتر بر آن تکه چوبی که میتواند
      با نقدی خوب گنج دوستی ، گنج یادگیری بیشتر بیاورد....
      بعضاً آن را آتش میزنند....
      کاش تنها همان خاک بود....
      🌻
      منتظر اثر زیبای بعدیت هستیم سینای عزیز خندانک 🌻



      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2