« اسير دام »
خداوندا غلط كردم ، اگر گفتم مسلمانم
يقين از اين مسلماني و گفتارم پشيمانم
تمام عمر خود در دين و ايمان غوطه ور بودم
كدامس بهره ي دينم، چه باشد سود ايمانم
همه عمرم به صد درد و مشقّت1 با گرفتاري
به دين و مذهبم كوشا ، برون از راه شيطانم
وفا كردم به دين خود ، نشد آثار آن ظاهر
به زير زجر بي دينان،كه تا فرسوده شد جانم
خدايا حاكم دين كو، شكايت دارم از بي دين
زِ ظلم و جور بي دينان ، فراري در بيابانم
خداوندا تو دين خواهي،چرا حاكم نمي داري
كجا پُـرسم ره دينت ،كدامس راه ايمانم
نخواهي دين خداوندا ، تو را ديني نـشد لازم
وظيفه برمنست اين دين،ازاين طرزست حيرانم2
معما نكته اي باشد ،به تو واجب نـباشد دين
به من واجب بُوَد اين دين،همين ديني كه ويلانم
خدا دين رسم انسانس ،مگر انسان نباشم من
چرا در اين بيابانهـا ، اسير دست گرگانم
زِ هر جايي بلا خيزد ، بـگردد تا مرا جويد
بـپاشد زهر تلخش را ،به كام و چشم گريانم
به كوه ودشت و در هامون،پناهگاهي ندارم من
پناهگاهم كجا باشد ، خداوندا من انسانم
خدايا ضامن3 رزقـي، كجا جويم حلال آن
چرا آلوده در خون است ،مداماً لقمه ي نانم
تو را گفتن: از آن آدم گرفتي عهد و پيماني
منم اولاد آن آدم ،چه سازم عهد و پيمانم
نويدم داده اي جنّت ، بهشت و باغ و رضواني
به من امروزه تاريك است ،تمام باغ و بستانم
من ايمان بر تو ميدارم،كجا حكمت بدست آرم
كجايس حاكم حكمت ،كه آن باشد نگهبانم
خدايا بي مروتهـا4، جفا كارند و سنگين دل
كه از جور وجفاهاشان،پُر از اشكست چشمانم
بهار عمر آزادي ، به دينداري نـمي باشد
به پاس خدمت دينم ، در اين دنيا به زندانم
شكايت از خدا داري، تفضل5 كردم آدم را
به آدم دين بُوَد واجب ،كه من گفتم به قرآنم
اگر در جهل خود ماني ، به دنيا هم فروماني
كجا فكري توان كردن،بهشت و باغ رضوانم
به مانند تو را بار ديگر الهـام6 بـنمودم
به گوش عقل بـشنيدن ، بسـا اسرار پنهانم
دواي درد من يارب بُوَد در حِلمت7 پنهان
دوايم را كجا جويم ، ترحّم كن تو بر جانم
به قرآنم بگفتم من ، بگو آن خيره سرها را
كه جاي خيره سرها شد،جحيم و نارِ نيرانم8
شرارت پيشگان بـنگر ،به قهر من گرفتارنـد
چرا آنها فرو رفتن ، در آن آيات و برهانم
طفيل هستي ات هستم،در اين دنياي بي پايان
چه سازم من در اين دنيا ، اسير دام شيطانم
خدايا،من در اين دنيا، چه باشد چاره ي دردم
كه باشد دادرس بر من ،اگر من بر تو مهمانم
به پيش حكمتت يارب، اگر فكرم بلند آمد
به بُعد حكمتت يارب ،چنان طفلم به كنعانم
دراین حیرت فروماندم، ندانم حل این حکمت
به من حکمت بیاموزی،مگر من همچو لقمانم
دراین حکمت فرو ماندم،اگرحاکم تومی باشی
چرا شیطان در این دنیا ،گرفته است گریبانم
حسن دينت چه مي باشد،چه باشد سود دين بر من
بشر را دين بُوَد لازم ، اگر باشد به فرمانم
٭٭٭
1- سختي – دشواري 2- سرگشته- فرومانده 3- ضمانت كننده 4- ظالم– بي ادب 5- لطف- مرحمت 6- وحي- در دل افكندن 7- صبر- بردباري 8- دوزخ
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
عید میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام برشما و همگان مبارک
طاعاتتان قبول حق
بسیار آموزنده بود برایم و دلنشین و حرف حق
روح شریف استاد دهنوی شاد