« چشم به راه »
من هـر قَدَر1 كه كورم ، دانا و با شعورم
بنگـر كه چشم كورم ،كمتـر كند غرورم
چون ديد چشم من نيست،ظلمي به كس نكردم
مردم كه راحت هستند ،از جور و ظلم و زورم
ديدي به چشم من نيست ، جوياي راه صافم
در كشت و كار مردم ، كي ديده اند عبورم
تا جاي پايـم اول ، نـنمايمـش معيـن
يك جاي پاي ديگر ، نـتوان كه من بجويم
چون ديدچشم من نيست،گهر بدست من نيست
ارباب كس نـباشم ، نايـد كسـي حضورم
ديدي به چشم من نيست ،سير2 جهان نمايم
در هـر بلاي سختـي ، مي سوزم و صبورم
جوياي بينشم من، كآن3 نعمت خداي است
مي ترسم از خداوند ، نـزد خدا شكورم
چشمي كه من ندارم، زيبا رُخي نديده است
نا محرمـي نـديدم ، از معصيت كه دورم
لهو و لعب4 نـديدم ، در اين دو روز دنيـا
از بهـر روز عقبـي ، بينـاي قصـر حورم
دايم كنـم تفكر ، در حكمت خداوند
هر چند كه من بزرگم، نزدش به مثل مورم
گفتن كه قصر جنّت ، بر ما دهد خداوند
از چشم دل بـبينم ، وَز اين دل بلورم
اين كوري ام اگر بود ، از حكمت خداوند
گردد شفـاي كوري ، خاكستـر تنورم
اي عاشقان دنيـا ، پنـدم مبـر زِ يادت
پنـد مـرا بـبينيد ، خود را نبين كه كورم
اينها كه من بگفتم: از علمِ دل توان گفت :
بنگر به نزد بي علم ، روشن به مثل نورم
يا صاحب الزمان(عج) كي مي شوي تو ظاهر
چشمم به راه باشد ، دلبسته بـر ظهورم
يارب حسن اميدش ،بر فيض و رحمتت بود
كآن فيض و رحمت تو ، آيد سر قبورم
٭٭٭
1- اندازه 2- گردش- سفر 3- كه آن 4- عشرت و شادي و سرگرمي
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
شعرشما
شعله شمع
پروانه است
ساغرو ساقی و
باده ی عشق
در میخانه است