پنجشنبه ۲۰ دی
|
آخرین اشعار ناب مهرداد عزیزیان
|
در سرزمینِ بی تو، غم کرده آشیانه
گوئی سپاه اندوه ،تازد به سوی خانه
با این کمان تشویش بُردی برای من نیست
در چله ام چو باشد یک تیر و صد نشانه
این جنگِ نابرابر با مرگِ من عجین است
یک سو غمت و سوئی این گریه ی شبانه
بس دور ماندم از تو با درد خو گرفتم
یک دردِ خاص دادی با رنجِ عامیانه
یک هفته دردِ دوری یک ماه بغض و حسرت
فصلی شد این جدایی یک آهِ سالیانه
با هر هوس سَرم را از بامِ خاطراتت
پر می دهم ولی باز گیرد دلم بهانه
بس کوله بارِ حزنت بر پیکرم کشیدم
پشتم از این مصیبت گشتست چون کمانه
ترسم که از فراقت زخمی به جان نِشیند
کز او به دل بماند یک سوزِ جاودانه
با این کلافِ بی سر، در سر که چاره ای نیست
مرهم به دل نسازد تفسیرِ شاعرانه
رو کن به "بی تخلص" تا رو کند به او بخت
شاید رها کند او این شعرِ ناشیانه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر احساس بود
دستمریزاد