« ره دين »
در ره دين و ديانـت چو قدم بنهادم
آنچنان ضربه بـخوردم كه زِ پا افتادم
هاتف غيب ندا داد كه سختـس ره دين
گفتم : اول بـشنيدم كه قدم بنهادم
زُهد و تقواي من از روز قديمس به جهان
اين خبر خورد به گوشم،از ديگران زُهادم1
بارالها من گُم گشته، در اين ره چه كنم
اين رهي دور و درازس، تو بكن امدادم2
داد از اين راه خطرناك و ره باريك است
سر مو بيشتري نيست ، بگفت استادم
اي خدا آخر اين ره به كجا خواهد بود
منتهايـش نـشناسـم و قدم بـنهادم
سيل وطوفانِ نظربازي من بسكه قوي است
ترسـم اين سيل ، در آخـر بِـبرد بنيادم
مددي3 همرهيـان من به فريبـش نِـي ام
ديو و دد4 مي بردم گر نـكنيد امدادم
اندر اين ره دو هزاران خطر دام بلا است
به توكّل زده ام دست ، به دام افتادم
مرغ باغ ملکوتم ،نه از اين دير خراب5
بينـم اين دير خراب است ، چرا دلشام
مرغ پرواز من آن عالم قدسش نظر است
اندر اين دير خراب، از چه سبب دلشام
بشري گر خبرش نيست از آن عالم قدس
نـشود گر چه بر آن نام بشـر بـنهادم
قصه خواندند به گوش من از آن عالم قدس
قصه ي عالـم قدسـي نـرود از يادم
تخم صد مهر و محبت كه بِـكشتم به جهان
به اميدي كه شود سبز و كند آبادم
داد و فرياد من از گردش چرخ كهنس
هـر كجايـش نـگري من هدف بيدادم
بار الها چه ره است،اين كه درآن گم شده ام
سرِ تسليم در اين راه مگر نـنهادم
طَفره6 و كار و تلاشم،به يقين بيهوده است
گـر تفضّـل نـكني ، يا نـدهي امدادم
حسن از گفته ي حافظ،سخني بيش نگفت
بار هـا گفته كه شاگرد همان استادم
٭٭٭
1- پرهيزگاران 2- ياري- كمك 3- ياري كردن 4- عفريت و حيوان وحشي 5- دنيا 6- تعلل كردن- تاخير
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
درودبرشما
زیباقلم زدید