مرگ شاعر
بذر شعری را درون مرده خاکی کاشتند
عده ای پندار قتل شاعری را داشتند
رقص گلگون قلم،در هر ورق مسدود شد
زآن زمان محصول حق،از شاعران برداشتند
بر لبانش مهر خاموشی زدند از ترس هان!
غافل از اصوات جانش،ختم او پنداشتند
زندگی تلخ ترین واژه برای شعر شد
شاعران بی قلم با خون همی انگاشتند
کامیابی بهره مزدوران،فقط با قتل بود
ای خدا دیدی چه سر ها بی گناه افراشتند؟
بعد مرگ شاعران اشعار چون ایتام گشت
واژه واژه شعر ها را در قفس انباشتند
رنگ خون دارد حدیث جان فشانی هایتان
زنده کردن نامتان ،از درد شاید کاستند
با صدای مهدیار دستجانی
تقدیم به شاعران آزاده ای که بی پروا از نفس نژند بخت خود،با قلم هایی خونین،برای آزادی جان دادند:
فرخی دهان دوخته مگر از یاد می رود
عطر نسیم شمال هنوز پابرجاست
شعر خونین میرزاده زمزمه ی لاله های دشت است
بانگ مرغ سحر هنوز در دل هاست
بهار ما به ملک شعرایی حق رسید
هنوز لفظ ایرج شیرین و غمناک است
هنوز نام آزادی پابرجاست
بسیار زیبا و شورانگیز بود
مبین مشکلات جامعه