سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        تو بغل تو ۳

        شعری از

        ابوالفضل گیلانی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۵۲ شماره ثبت ۹۶۶۹۳
          بازدید : ۱۸۱۶   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل گیلانی

         
        تو بغل تو یادمه بهت گفتم
        بی تو نمیتونم بخوابم مثل یه جغدم
        میدونم خیلی گند اخلاق و غُدم
        ولی نباید تنهام میزاشتی کُلان
        تو بغل تو من میشدم پر از حرف
        الان زبون من دست یه کس دیگست
        همونی که دَر بغلتو به روی من بست
        همونی که تو بغل تو میشه مست
        بدون تو اشکام شدن همسایه گونه هام
        بدون تو لاشی شدم یا از همون گونه هام
        دوباره باید بدون تو برگردم به خونه باز
        بی تو مریض شدم یه دیوونه خاص
        تو بغل تو من میکشم نفس
        لطفا اکسیژنو از ریه های من نبر
        تو بغل تو شکوفه زدم
        تو درختی و شکوفه منم
        تو بغل تو پیله بستم
        رفتی و من
        پروانه نشده بد شکستم
        بدون تو من رنده شدم
        برگرد تا دوباره خودمو زنده کنم
        تو بغل تو آروم شدم
        رفتن تو بغلتُ میخوام برای خودم قانون کنم
        تو بغل تو بالهامون کامل میشد
        هر دیوونه ای تو بغلت عاقل میشد
        بغلتو ازم گرفتی آخر چیشد؟
        هنوز همونم!همونی که همیشه آخر میشد...
        رفتی و از بغلت ساختم ۴ تا آهنگ
        بی تو زنگ زدم مثل هزاران آهن
        برو ولی اینورم نگاه کن هرزگاهن
        بِدون یه روز میشی دچار آهم
        بغل تو نشونم میده حقیقتو
        منم دوست دارم ببینم حقیقتو
        بغل تو برام‌ مثل آینه بود
        پیر شدم‌ توی این آینه خیلی زود
        بغل تو همیشه بود برام آرزو
        خال های رو بدنت بود مثل ستارهای آسمون
        تو بغل تو شکوفه زدم
        تو درختی و شکوفه منم
        تو بغل تو پیله بستم
        رفتی و من
        پروانه نشده بد شکستم
        بدون تو من رنده شدم
        برگرد تا دوباره خودمو زنده کنم
        تو بغل تو آروم شدم
        رفتن تو بغلتُ میخوام برای خودم قانون کنم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۵۸
        درود
        اعیاد شعبانیه مبارک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۳۱
        خندانک خندانک خندانک
        قلمتان نویسا
        هزاران درود
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک
        مسعود میناآباد  مسعود م
        چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۳۲
        سلام:

        درود و عرض ادب
        به امید سالی سرشار از عشق و دور از نکبت و پلشتی ها
        نوروز تان خجسته
        ----------------------------------- خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شهنی
        چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۹:۰۱
        درود فراوان بر جناب گیلانی بزرگوار
        بسیار
        عالی
        بود خندانک
        مجتبی شهنی
        چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۹:۰۱
        خندانک خندانک خندانک
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ۲۰:۰۷
        سلام جناب گیلانی
        دورود بر شما
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7