جمعه ۳ ارديبهشت
سایه شعری از مصطفی علیزاده
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ ۰۵:۱۶ شماره ثبت ۹۶۲۰۶
بازدید : ۱۸۵ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب مصطفی علیزاده
|
من
چون سایه ای ،
در
مجاورتِ تو
گاهی از چپ
و
گاه راست
و در پیش و پسِ
قامتت ،
مدام با تو هستم ،
هر بار
که از کنار دیواری
عبور میکنی ،
من در سطحِ
سنگها و آجرها
میلغزم
و مراقبت هستم
تا همه بدانند
یک نفر که
زنده است ،
در حال
عبور از
کنار دیواریست
که
آفتابگیر است ،
من
با خودم
قرار گذاشته ام
هر بار
که به درختی
میرسی
زودتر از تو
در سایه آن
محو شوم
و هنگامیکه
تو به آن
تکیه میدهی ،
تو را تنگ
در آغوش بگیرم
و از میانِ
حواس پنجگانه
مفصل برایت
حس لامسه
را
تفسیر کنم ،
تو وقتی
که
قدم میزنی
نگران هیچ چیز
نباش
من با آنکه
بیشتر
در سطح دیوارها
و زمین
زندگی میکنم
اما
تلاش میکنم
تا
عنصری باشم
بی زمان
برای عشق ورزیدن
به تو
تا بدانی که وقتی
یک طرح مجهولِ
تمام نما
از قامتت
در لابلای زندگی
و جهان
حرکتی می آفریند
از تنهایی
نهراسی و در
کوچه های شلوغِ
زندگی
هر گاه که چشمت
به سایه ات
افتاد
مرا رقصان و روان
بر روی دیوارها
ببینی
برای روزهای
ابری هم
هرگز نگران نباش ،
با آسمان
قرار
گذاشته ام
هر بار
که خورشید
پشت ابرها بود
برایت باران
بفرستد
و
من با
قطره های باران
خود را
به تو برسانم
و
صورتت
را نوازش کنم
من
چون سایه ای
در مجاورتِ تو
گاهی از چپ
و گاه راست
و
در پیش و پسِ
قامتت
مدام با تو هستم ...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چون سایه ای ،
در مجاورتِ تو
گاهی از چپ
گاه راست
در پیش و پسِ قامتت ،
مدام با تو هستم
هر بار که از کنار دیواری
عبور می کنی ،
من در سطحِ سنگ ها و آجرها میلغزم
و مراقبت هستم
تا همه بدانند
یک نفر که زنده است ،
در حال عبور از کنار دیواری ست
آفتابگیر ،
من با خودم قرار گذاشته ام
هر بار که به درختی می رسی
زودتر از تو
در سایه آن محو شوم
و هنگامی که به آن تکیه می دهی ،
تو را تنگ
در آغوش بگیرم
و از میانِ حواس پنج گانه
مفصل برایت
حس لامسه را تفسیر کنم
تو
وقتی که قدم می زنی
نگران هیچ چیز نباش
من با آن که بیشتر
در سطح دیوارها
و زمین
زندگی می کنم
اما تلاش می کنم
تا عنصری باشم
بی زمان
برای عشق ورزیدن
به تو
تا بدانی که وقتی
یک طرح مجهولِ تمام نما
از قامتت
در لابلای زندگی
و جهان
حرکتی می آفریند
از تنهایی نهراسی
و در کوچه های شلوغِ زندگی
هر گاه که چشمت
به سایه ات افتاد
مرا رقصان و روان
بر روی دیوارها ببینی
برای روزهای ابری هم
هرگز نگران نباش ،
با آسمان قرار گذاشته ام
هر بار که خورشید
پشت ابرها بود
برایت باران بفرستد
و من
با قطره های باران
خود را به تو برسانم
صورتت را نوازش کنم ...
من چون سایه ای
در مجاورتِ تو
گاهی از چپ
و گاه راست
در پیش و پسِ
قامتت
مدام با تو هستم ...
سلام
و
به هیچ وجه ویرایش این سپید زیبا و عاشق به شکل فوق دلیلی بر اشتباه بودن نوشتار فعلی آن یا درستی متن ویرایش شده نیست ولی بر اساس آن چه که تجربه کرده و خوانده ام نوع چینش سطور تاثیری به سزا در اقبال خواننده و ذهن او به شعر و ادراک محتوا و زیبایی آن دارد و اگر چه معیار خاصی در شعر سپید برای این امر تعریف نشده است با اصلا قابل تعریف نیست ولی رعایت چند اصل ساده می تواند برای رسیدن به بهترین چینش ، مددکار باشد .
- قرار دادن تنها یک کلمه به تنهایی در یک سطر فقط و فقط زمانی روی بدهد که تاکیدی فراوان از لحاظ ریتم نوشتاری یا محتوایی بر آن مترتب باشد .
- جدا کردن کلماتی که به یکدیگر اضافه شده اند با توجه به عدم محدودیت های وزنی ، هیچ لزومی ندارد .
- جدا نوشتن جملات کوتاهی که در ازای هر ۵ کلمه ( یکی دو تا بیشتر یا کمتر ) با فعلی همراه می شوند لزومی ندارد مگر آن که تاکیدی بیش از اندازه بر روی یکی از ارکان باشد .
- جدا کردن کلمات ، تنها به دلیل قرار گرفتن واو عطف بین آن ها توجیهی ندارد.
- جدا نوشتن یا چند پاره کردن جملات زمانی که ضمیر منفصل در ابتدا با حین آن به کار می رود هیچ لزومی ندارد مگر در مواردی که تاکیدی بسیار بیشتر از اندازه ی معمول بر آن ضمیر باشد .
- عادت کردن به ایجاد سطر های اضافی بر اساس تعداد کلمات موجود در هر سطر بدون در نظر گرفتن ریتم کار ، تاکیدات و بزنگاه های شعر و ... باعث می شود تا در هنگام نیاز واقعی به تاکید بر کلمه یا مفهومی امکان نشان دادن این تاکید و اهمیت در ظاهر اثر و بواسطه ی چینش سطور میسر نباشد و گرفتن این امکان از شعر تاثیری بسیار منفی در احساس لذت و ادراک محتوا از سوی مخاطب خواهد داشت .
- توجه ویژه به ریتم و موسیقی درونی اثر در نحوه ی چینش صحیح سطور تاثیری به سزا خواهد داشت و درست مانند وزن در اشعار نیمایی و کلاسیک می تواند بهترین پیمانه و معیار برای سطر بندی شعر سپید باشد .
- و بسیاری موارد دیگر که بی گمان تنها از طریق تجربه کردن فرا هم می آیند ، تجربه نه تنها در نوشتن بلکه تجربه در خواندن که این دومی از اولی نیز تاثیری بسیار بیشتر خواهد داشت .
اما حرف آخر آن که به قدری این شعر سپید دلربا بر دل ام نشست که حیف ام آمد حرفی نزنم چرا که در تمام مدت خواندن شعر نحوه ی چینش سطور تنها موضوعی بود که نمی گذاشت از زیبایی های فراوان شعر لذت ببرم .
سادگی کلمات و صراحت انتقال احساس از طریق آن ها و زاویه دید شاعر که بسیار خاص بود و به سرعت نیز به خواننده منتقل می شد ، از زیبایی های چشم نوازی بودند که هر خواننده ای را بر سر ذوق می آورد و امید که در شعرهای بعدی این زیبایی ها دیگر تحت تاثیر عاملی بیرونی چون آن که گفته شد ، قرار نگیرند .