فرقر نکند به خانه پنهان باشیم*یادرپس میله های زندان باشیم
تسبیح ونماز و ذکر کاری نکند*این شکل ریاست،بیاکه انسان باشیم
در کسب جهان ببین چه غوغایی هست*اندرطلبش همیشه هم راهی هست
خوش باش زعمر،فقط دوروزی مانده*در حد دومتر برای ما جایی هست
درمسجد ودیر رنگ وریا میبینم*هرچند که خلقی به دعامیبینم
درآخر کار مقصد ما گور بود*در کنار هم شاه وگدا میبینم
آیینه چه بشکنی،که بی پرده عیانیم*تا آخرعمر درپس پرده نمانیم
بیهوده مکن سعی که خودرا بفریبی*هر آنچه درآیینه ببینیم،همانیم
از مرگ مرادگر هراسی نبود*تا سر زدن صبح ،پاسی نبود
ماباخته ایم نرد جهان را،دیریست*افسوس دراین میانه تاسی نبود
من روزه خودبه باده افطارکنم*جزعشق هرآنچه بوده انکار کنم
ساقی بده باده،که زین پس،تنها*هرآنچه توگویی،من همان کارکنم
ازحج و نماز وروزه مقصود چه بود*دردل پی نفس،بگو که معبودکه بود؟
دست وپا شکسته،طاعتی هم کردیم*در آینه دل تو مشهود،چه بود؟
گفتم که بیا زغصه آزاد شویم*بادیدن هم،دلخوش ودلشاد شویم
خواهم که شوم لایق عشقت،شیرین*گفتی که به را عشق چو فرهاد شویم
دلنشین و زیبا بودند
دستمریزاد