سلام عطر خوشبوی دریا
تو را از میان دلم بو کشیدم
به روی نم ساحل بی کسی ها
نشستم دو چشم و دو ابرو کشیدم
تو دیوانه بودی و آنجا دلم رفت
تمامأ اسیر همان سادگی شد
میان همین سینه ی چاکِ تنها
وفا معنی صاف یکدانگی شد
به تنهایی ام وعده ای کرده بودم
نگاه تو آمد دلم را تکان داد
من آنجا تمام دلم را شکستم
نگاهت به من عاشقی را نشان داد
من از دل سپردن که ماتم نمی برد
اگر که به سویت شتابیده بودم
در انبوه این جنگل سبز
کجا شاخه ای را تکانیده بودم
تو خود آمدی دوختی و بریدی
نگاهی به چشمان تو کرده بودم
شرابی و من هم ندانسته اینجا
دلم را به میخانه آورده بودم
تو فانوس عشقی به دریای احساس
از این دوری و فاصله خسته ام من
مبادا که چشمان خود را ببندی
دخیلی به چشمان تو بسته ام من
بیا و نگاهی به آئینه ام کن
به چشمم ببین دلربایی خود را
من از لا به لای نگاه تو دیدم
امید و قرار تمامی فردا
در این لحظه بشنو تو را دوست دارم
بیا و پناه دل زار من باش
تشکر جواب چنین جمله ای نیست
دلی داده ام من تو دلدار من باش
آه اندوه عظیمی است سکوت
در عمق دلم لکه ی تکرار نبود
هر لحظه تو را عمیق تر میخواهم
این حرف دلم معنی اصرار نبود
آری تو در این زاویه جاوید شدی
سمت چپ سینه همان جا که دل است
همره عقربه از ثانیه ها میگویم
روزگار از گذر ثانیه هایم خجل است
تو که آمدی شعرها گُر گرفتند
من از گیسوان سیاه تو گفتم
من از نور خورشید من از تابش ماه
من از نحوه های نگاه تو گفتم
تپش های شعرم کنارت عوض شد
کنار خیالت چقدر تند می زد
نبودی زمانی تپش های قلبم
چو افسرده حالی کمی کند می زد
برای تو از کهکشانی گذشتم
برای همه آرزویی که دارم
تو هم آسمان باش که من ابر باشم
بیایم و بر لحظه هایت ببارم
برای تمنای تو حد ندیدم
تو را آنقدر دوست دارم که میشد
چه حد زیادی که حد هم ندارد
همینقدر دوستم بداری چه میشد
به روی ورق های احساس
خودم را بدون تو حیران کشیدم
تنفس بدون تو سودای مرگ است
به روی خودم خط پایان کشیدم
بسیار زیبا و دلنشین بود
سرشار از احساس
دستمریزاد