پنجشنبه ۱۵ آذر
باران و احساس شعری از محمد نوری
از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ شنبه ۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۱ شماره ثبت ۹۲۷۷۱
بازدید : ۲۳۴ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب محمد نوری
|
هم اکنون بارش باران ولی خاموشی دل ها
چگونه حلی کنی حالا بگو حلال مشکل ها
بیا باران شد اما تو اسیر چتر اوهامی
نه خیس و غرق احساسی
رها کن دست قاتل ها!
قیامت کن در این غوغا شهید لحظه ی حالا
کمی شاید شبی دیگر شوی شمعی به محفل ها
اگر در جوشش باران نجشود چشمه ی احساس
چه عمری از کفت دادی چه بی حاصل شد حاصل ها
غروبی یا طلوعی تو؟ تمامی یا شروعی تو؟
قیامت هم همین حالاست امان از حال غافل ها
محمد را نمی دانم ولی من فکر بارانم
چه وصفی می کنی آخر تو دریا را به ساحل ها
|
|
نقدها و نظرات
|
با تشکر از استاد عزیز و گرامی بله بنده شعر و بدون وزن بندی و ویرایش فرستادم متاسفانه. باز هم تشکر از دقت نظر شما | |
|
ممنون از نگاه پر مهر شما استاد عزیز | |
|
با سلام و تشکر بله حق کاملا با شماست و باید بگم بنده یکم تو وزن بندی ناشی هستم و خیلی ممنون که صادقانه و با صراحت عیب شعر و گفتین. | |
|
ممنون از حسن نظر و زیبابینی شما خانم کاسیانی موفق باشید | |
|
متشکرم از لطف و حسن نگاه شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنوشته بسیار زیبا بود
شور و آهنگ ترانه نداشت
جسارتا مشکل تایپی ندارد؟