زُل میزنم بر آخرین دیوار
اینجا هنوز هم کوچه تاریک است
شاید که دیشب ، زود فردا شد
شاید فقط این دور ، نزدیک است
.....
کِز میکنم یک گوشه از ساعت
هر لحظه ام را عُق زده انگار.
با کوکهای ناخوشِ زنگی
چشمانِ خوابم، میشود بیدار.
.....
تختم مرا هُل میدهد در خواب
خوابم، ولی در حبسِ یک تکرار
تقدیر و یک ناموسیِ کش دار
یک هب، برای درکِ این اجبار
....
ما بین این آیینه ها گُنگم
من اخرین تصویرِ این رویام
من واپسینِ جیغِ این غار،اَم
من نفرتی، هم قدِ این دنیام
.....
کاری نداری؟، میروم ،زیبا!
پشتِ دَر است قلبم، کنارِ قاب
یک نذر ،در سجاده مان قایم
صد نقشه در رویایمان ،بر اب
......
می لنگد این خمیازه ام امشب
امشب نیا درخواب من،دیر است
انگار در تفسیر این رویام
یک بغض با یک خنده درگیر است.
.......
....................شاهرخ
دوستتان دارم .....سالم باشید و شاد
ببخشمان که:
قرمز ترین پاییزِ زردِ امسال
پایان ترین....
آغازِ خشمِ تو بود.
😑😑
به یاد همه کسانی که بی هوا .......رفتن........ولی هوامونو دارن.......هنوز
مثل همیشه زیبا
و با شیوهی بیان خاص خودتان سرودید.
الهی همیشه حال دلتون خوب باشه و تنتون سالم
برقرار باشید در پناه لطف یزدان پاک