پنجشنبه ۱۵ آذر
چه زیبا بود لبخندش... شعری از محمد راد
از دفتر بانوی چشم قهوه ای من نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۰۴ شماره ثبت ۹۲۳۹۶
بازدید : ۷۰۰ | نظرات : ۲۳
|
|
هنگامی که میرفتی
تکه ای از قلبم را بر لبانت نهادم
حالا
تو آنجا میخندی و من اینجا
دلم برایت قنج میرود
#محمد_راد
|
نقدها و نظرات
|
زنده باشی | |
|
سوخت ز عشقش این جگر، نیست مرا ز خود خبر آهن و آتشم دگر، هیچ اثر نمی کند ممنونم جناب علی محمدی عزیز وقتی مرا نمیخواهد خورشید باشم یا ماه یا آسمان تفاوتی ندارد او دوستم ندارد | |
|
تاخداوند چه خواهد و چه درنظر افتد امان از عشق امان از عشق امان ازعشق | |
|
ممنونم مسیحای عزیز
زنده باشی | |
|
آرمان عزیز سپاس از حضورت داداش گلم چقدر این شعر حرف دل بود مرسی واقعا | |
|
دروو جناب جهانیان | |
|
درود خواهرم چی بگم که نگم بهتره
| |
|
ممنون | |
|
سلام بانو عبدلی ممنونم | |
|
ممنونم خواهر گلم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بانوی چشم قهوه ای
کجایی هستی؟ محمد؟