تقدیم به آن کسی که نشناختمش
*************************
دختری - زیر درخت می لرزید
چون هوا سرد بود و آسمان تاریک
بارش برف بی امان بودش
می چکید آب بینیش چیک چیک
----------------------------
خستگی بود و درد رنجوری
لرزه پیچیده بود در بدنش
او کسی را نداشت تا اینکه
نگران باشد از نیامدنش
--------------------------------
پس نگاهی به آسمان انداخت
گفت : آخر خدا گناهم چیست؟
همه در بسترند خوابیده
من بیچاره را خدائی نیست؟
-------------------------------------
قطره اشکی ز گوشه ی چشمش
نرم نرمک به گونه اش لغزید
گل امید در دل دختر
کم کمک داشت می خشکید
--------------------------------------
دست پر مهر مهربان مردی
دخترک را کشید در آغوش
در چنین بستری پر از احساس
جسم او بود بی رمق بی هوش
--------------------------------------
دخترک پلک زد کمی خندید
تا که دید مرگ هست هم آغوشش
کس نپرسد ز حال آن دختر
چونکه فردا شود فراموشش
#######################
شب افروز 10/10/89