سه_گلشنی
به نام بادِ دورو
اثری از
محمدعلی رضاپور
بادِ دورو! به پیکرِ این جالیز،
در این غروب تیره ی ماتم ریز/
باز آمدی برای چه آشوبی؟/
باد دورو! دوباره شدی غمخوار؟ باد دورو! دوباره شدی سالار؟/
سازَ ت کنون به سبک کدامین بار؟
می سازد اعتلای کدامین مار؟/
این بار، ناز و چهره نوازی تو،
مثل نسیم رایحه سازی تو/
انگار هیچ نیست درونت شر،
ناآگه ای(ناآگهی) از آن شررِ خونبار/
این برگ های مانده ی پاییزی،
دل را به دست های تو... تا شاید/
مهمان نواز باشرفی باشی!
در برگریز عاطفه ها، این بار/
این قدر با صدای خوشی خواندی،
من نیز گشت باز فراموشم/
جنگل چقدر با تو دل انگیز است!
ای تازه - دلنواز - شَهِ تکرار!/
بُردی تو کارنامه ی خود را، باد!
از دست رفت حافظه ی خرداد/
صیادِ خونِ گرمِ دلِ مرداد!
کِی می زنی به سینه ی آتشکار؟/
جولان بده دوباره کویری کن
این باغ های ساده ی خندان را/
گل - وعده هات بادِ نَفَس سوزند،
شیطان، چه داده زاده ی انسان را؟/
جولان بده دوباره، ملالی نیست.
حرف و گلایه ایّ و خیالی نیست/
تکرار می کنیم همین رفتار،
تکرار کن ترانه ی حِرمان را/
ای داد! باز هم شده ای طوفان،
ای بُرده از دل و سر و جان، سامان!/
ای داد! باد، بُرده به آسانی،
این سرسپرده قلب پریشان را/
باد دورو! دوباره درودت باد! //
#سه_گلشن
#محمدعلی_رضاپور