افتاده است بر خاک و خون ، جسم حسین بن علی
رعنا و زیبا پیکرش ، بر تن ندارد سر ولی
زینب به بالینش نشست گفت : الوداع آقا حسین
سردار دشت کربلا آقا حسین آقا حسین
سنگینی داغ تورا طاقت ندارد این دلم
با رفتن تو نازنین افزوده شد بر مشکلم
آن دست و بازوی تورا گلبوسه باران میکنم
چشمان خود را در غمت گریان و نالان میکنم
خواهر چنین افسرده حال هرگز ندیدست روزگار
جانِ برادر رفتی و تنها شدم در این دیار
در عالم اندوه و غم بال و پرم بشکسته شد
گرد اسیری بر سرم زنجیر پایم بسته شد
صحرا شده لبریز خون بر نیزه میبینم سرت
با دست شمر نابکار گشته جدا از پیکرت
دارم به جانم آتشی زین لشگر دیوانه وار
آید به چشمم هر نظر تنهایی ات در کار و زار
صبری که با خون جگر آغشته باشد این زمان
باقی بماند تا ابد صبر جمیل اندر جهان
سردار دشت کربلا آقا حسین آقا حسین
زینب به آواز حزین گفت الوداع آقا حسین
گفت الوداع آقا حسین....
تقدیم به عمه سادات ....اسلام سادت حسینی
نقد و نظر را بقول مولوی
( این زمان بگذار تا وقتِ دگر)