پنجشنبه ۶ دی
شعله های بی عدالتی شعری از مرضیه حسینی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۵۶ شماره ثبت ۸۶۱۵۵
بازدید : ۵۸۷ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب مرضیه حسینی
|
"شعله های بی عدالتی در جهان"
از آن سویِ مرزها...
با واژه هایِ درد...
سبکبال به سویِ تو می آیم...
ای که پوستت رنگین...
ای که پوستت به رنگِ سیاه...
نژاد پرست که باشی...
دریغ می کنی...
از دیگری نفس کشیدن را...
آنقدر که حیران می مانَند چشمهایِ جهان در کارِ تو...
دستانِ بی عدالتی ات...
ریسمان می شود بَر گردنی ضعیف...
از یاد می بری که آسمان از آنِ خداست...
و هوا...
سهم پاکِی برای تمام انسان هاست...
از یاد می بری...
که از
آسمان
زمین
هوا
کسی اجاره نمی گیرد...
نژاد پرست که باشی...
از یاد می بری که ابتدا نطفه ای بودی...
و عاقبت نیز لاشه ای هستی بدبو...
نژادپرست که باشی به گُمانت برترینی!...
اما...
هیچ فکر کرده ای؟
آنان که نژاد پرست نیَ اند، خدا پرستان اند...
آری تو نجیب نیستی...
این طبیعت توست...
به زَعمَ ات سیاه پوست بشر نیست...
مرا چه به یک خارجی؟...
باز هم طبیعت توست...
که فقط تو بشر هستی...
هیچ فکر کرده ای چرا همه خون شان سرخ است...
نکند فکر کرده ای جنس آفرینش ات از گِل نیست...
باز به گُمانت...
دختر سفید پوستت زیباترین است و نه آن دختر رنگین پوست...
او نیز می توانست زیباترین باشد اگر شعله های بی عدالتی...
پوست نازکش را نمی سوزاند...
اگر نژادپرستی و دنیایش...
حقوق پدرش را به نصف نزول نمی داد...
آری نژاد پرست که باشی...
جز خود نمی بینی...
و
خواهی گفت...
هیس!!
اینجا جایی برای جولان دادن دیگری نیست...
آن دختر رنگین پوست می توانست زندگی کند...
می توانست صعود کند...
اگر فرصت پرواز می داشت...
نژادپرست که باشی...
انگشت اتهام ات سویِ ضعیفان است...
دنیا را برای خود می خواهی...
نکند فکر کرده ای...
حق خوردن و آشامیدن از آنِ توست...
یا که حق کار...
یا حتی حق نظر...
هیچ فکر کرده ای به آن نژادِ به زعمِ تو، دون تر...
که با حقوق نصف و نیمه اش فقط برای زنده ماندن تلاش می کند...
و نه زندگی...
و نگاه کن به کوویدِ ذره بینی که چگونه هدف گرفته ریه های بشر...
نه قومیت...
نه ملیت...
و نه نژاد...
و در هم نوردیده مرزها را...
و کم آورده ای در برابرش...
به کودک ات عدالت و برابری را اینگونه بیاموز... عدالت یعنی...
به قول شاعر...
روی نقشه ی جغرافیا...
با پاکن ات...
پاک کن مرزها را...
و پُل بکش...
و روزی خاموش خواهد شد شعله های بی عدالتی...
و آن روز دور نیست...
اللهم عجل الولیک الفرج
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود
یا مهدی ادرکنی