سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 23 فروردين 1404
    14 شوال 1446
      Saturday 12 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        شنبه ۲۳ فروردين

        سوم نوشت: « خون » ( زلال عروضی پیوسته قافیه دار )

        شعری از

        ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۶ دی ۱۳۸۹ ۱۹:۲۵ شماره ثبت ۸۵۳
          بازدید : ۶۹۶   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )
        آخرین اشعار ناب ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

         

        مردی نماز کرد

        بعـد از نماز، دست باز کرد

        گفتا:«بده خدای من، آنچه صلاح توست!»

        خالق، بساط   ِ نقشه ساز کرد

        پرونده باز کرد

         

         

        اوّل نوشت:«نور»

        تایید لحظه هائی از حضور

        یعنی: تمام شد سخن  ِ بنده، حرف نیست

        باید مقـامی آورند جور

        در یک جهان دور

         

         

        دوّم نوشت: «آب»

        صیقـل به روح، زیر  ِ آفتاب

        یعنی:هر آنچه داخل جسم است رفتنی ست

        گاهی به نرمی و گهی شتاب

        گاهی در اضطراب

         

         

        سوّم نوشت:«خون»

        طرحی شبیه  ِ نقشه ی جنون

        رازی که در کلاس  ِ تمنـّای معنـوی ست

        یعنی: عـلامتی ز دل برون

        با حکم «راجعون»

         

         

        آنگه فرشتگان

        مست شکـوه محضر انسان

        در آسمان  ِ حیرتش  اصل  ِ نماز  را

        کردند ادا از دل و از جان

        در عالم عرفان

         

         

        آری،چنین شدست

        رجعت به ماورا یقین شدَست

        اینجا  پُـلی  بُوَد به  تجلیّ گه  ِ  شهود

        آنکس که عاشق  ِ زمین شدست

        دردآفرین شدست

         

         

        باید به نور رفت

        در موقعش ز خاک دور رفت

        یعنی:به دام  ِ نفس مبادا اسیر گشت

        باید که غرق درحضور رفت

        سرحال و جور رفت

         

         

         

        زلال فوق در وزن « مفعولُ فاعلات » با تکثیر دوّمی میباشد:

         

        مفعولُ فاعلات

        مفعولُ فاعلاتُ فاعلات

        مفعولُ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلات

        مفعولُ فاعلاتُ فاعلات

        مفعولُ فاعلات

         

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1