پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
به خلوتی نشسته ام
به خود نظاره میکنم
به عکسِ قصه های خویش
به کرده های حال و پیش
به خلق و خوی کودکی
به خنده های زورکی
فکری دوباره میکنم
رسیده ام به باوری
به رنگِ ظهرِ تشنگی
شبیه شامِ خستگی
به درخودم شکستگی
که خواب را دریده است
چرا کسی به من نگفت
که جاودانه نیست ،
هوای عاشقانۀ
زمان نوجوانی ام ؟
کسی به من نگفته بود
که گوهر جوانی ام
عتیقه ای گرانبهاست
به گاهِ ناتوانی ام
کسی نشان نداده بود
که نردبان زندگی
برای پشت بام نیست
برای پشتوانه است
کسی ندا نداده بود
که این نهال حال ما
درخت سرنوشت ماست
بهشت ما سرشت ماست
بهشت ، فقط بهانه است
کجاست یک رضایتی
بدون پایه و دلیل؟
کجاست یک رفاقتی
غلیظ و خالص و اصیل؟
چرا به من نمی رسد
صدای عاشقانه ای ؟
ترانه ای که ملهم از
شکستِ بغض حنجر است؟
چرا ندا نمی دهد
چکاوکی ، چکامه ای
که داستان زندگی
حدیث پشت و خنجراست؟
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.