سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 دی 1403
  • ميلاد حضرت عيسي مسيح عليه السلام
24 جمادى الثانية 1446
    Tuesday 24 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      سه شنبه ۴ دی

      آمده بود برای غارت باغم

      شعری از

      روح انگیز امیدی فرح

      از دفتر گهگاهی بزنگاهی ببار و نبار ای اشک نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۷ شماره ثبت ۸۴۱۶۸
        بازدید : ۵۲۰   |    نظرات : ۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      آمده بود برای غارت باغم 
      که دیوار نداشت
      سراغ دلم را 
      گر از تو بگیرند 
      چه می گوئید در جوابِ
      چشمان بر افروخته به آتش
      که
      او وفا دار بود و
      دادمش به بهای گرفتن
      دلی پر ز خار و خاشاک
        چوبان گله  
      که امانت دار خوبی نبود
      فروشید دوشید او را به 
      سایه های ناآشنا
      دادمش ز دست  چه آسان
      ای لعنت بر دیده ی غافل من 
      که کار داد هزار باره بدتر به دستم
       همراهان نا مهربان
      خورشید را دیدن در کف اش
      بردند 
       او را انداختند به خلوتکده عشق
      مشامم هر دم خبر می داد 
      ز خبرهای خوش بوی
       مسیر گذرگاه عشق
       شکارگاه تو بود آنجا
      و تو ای وای
       دل مشغولی تازه ای یافته بودی
      به نام 
      شماردن انگشتانت  به 
      به هزار و یک دروغ 
      و می بافند عموهای زنجیر باف
       تا
      ببندند دست وپایت را به قفل و زنجیر و
      تار و پود دروغ
        
       تو نیامدی 
      هیچگاه نبودی
      بانو  
      خورشید را 
      هر روز بر بال شکسته ی خود
      برای دلخوشی تو
      نگاه عاشقانه تو
      بر خانه ی دور از دسترس تو
      چه بار سنگینی 
      بر دوش می کشد هر روز 
      میهمان می کند 
      تمام قمری ها 
      حواسیل و درناهای راه گم کرده مهاجر را
      تا برای دلنوازیت 
      برای باز شدن  پیشانیت
      دلربایی کنند از چین های 
       اخم تو
      تمام پروانه های باغ ها جهان را
      تارانده ام و کشاندم
       به سمت خانه تو 
      تا بگردند در اطراف تو
      تا پرواز کنند در رویاهای زیبایی که ساختم به خاطر تو 
      زنبور عسل شدم
      نیش را به جان جگر خود زدم
       عسل را چاشنی طعم خوش
      قهوه ی تلخ تو  کردم 

       هر بار 
      هزار و یک بار
      هزار هزار هزار بار
      سر زا  رفتم و
      به گمانم به ثانیه ای دیگر 
      نمانده ست زعمری
       که برای آرزوهای تو گذاشتم
      تا تابش خورشید را می خواستم بیاورم
      به تاریکی مطلق تو 
      به کا شانه ی بی مهر تو 
      جان می کندم و
      کوله باری پر از
       طراوت بهاری عشق می آوردم برای تو
      حالا
      بنوش 
      میل جان کن
      عافیت جان کن
      نوش نوش
       شراب نابی را که ساخته شد
      به دست من دلسوخته و
      نگاه همیشه منتظر تو
      بیست استخوانم شکست در هیاهوی عشق
      زیر بار سنگین عشق 
      و هربار می بازم در بازی 
      و می برم  نشاط در خیمه گاه 
      نگاه ی پر سودِ
      صاحب. باغ عشق
      تو نفهمیدی 
      ز کجا می سوزم 
      ز کجا می نالم 
      زکجا می گریم
      پر پر می زندم در هوای تو
      تو قهقهه می زدی به اشتیاق من عشق تو
      همه می گویند
       وفادار بی غش و غل ماندگار 
      عشق مادر
      من می گویم 
      رفیق و عشق فقط تو
      تمام بلبل های اسمان
      را صبح   به آواز در می آوردم
      تمام شاعران شعر سرودند
      با تو تو تُ من
      برای رضایت نگاه های ظالمانه تو
      تمام مسیرهای نفس گیر
       صعب العبور 
      را به جان کندنی عبور کرده ام
      نبودی تو نبودی تو
      قله های دور دست را فتح کردم
      هم نشین بزهای کوهی شده ان
      پرچم اعتبار و غرور افراشته ام
      باز
      تو نبودی نبودی
       
      خیس سیل باران 
      لرزیده بر تازیانه طوفان شدم
      غزل ها یم را به سراب کویر تو سفت بغل کردم
      تا باد نبرد
      خبر نبرد ز عشق تو 
      به غیر از تو
      عشق را با آتش دل گداختم
      در زمهریر زمستان نلرزدی تو
      در تابستان  ز  بیداد ِ گرما
      کُر نگیری پوستت برنزه نشود 
      سیاه نشود به دوده خاکسترِ دروغ بافت های خیال تو 
      باز بی خود می شوم ز خود
      ز دروغ های بی تدبیر بی امید تو
      آیا 
      قلمم دگر بار تحریر می کنند 
      بر دفترها یی به نام تقدیر
      عشق حتما بر پا می کند
      کارگاه  تعمیرگاه ی رویاهایی
        با تعبیرهای خواب های خوش 
      عاشقانه به بغل می کشم 
      خود عشقم را
      می اویزم به گردنم 
      دستان پر بار ز عشقم را
      بیخود می شوم در شعله عشق 
      می سوزم و اکسیر می شوم 
      در کیمیای معرفت عشق
      بند بند وجودم تکثیر می شود
      در مزرعه ی عشق
      شکارگاهی
      نه
      شادگاهی می سازم
      برای تنهایی دل عاشق خود
      در آب جاری شادگاهم
      هر دم وضو می گیرم
      طهارت می کنم
      خود را رها می سازم 
      زکفر جانسوز تو
      غوطه وار می شوم 
      در ایمان خانمانسوز 
      خود به تو
      دلگیر دیگر نیستم دیگر نه
      می آویزم مروارید دریای 
      پر تلا طم زندگی را
       به گردن افراخته عشقی 
      که سوخت و ساخت 
      برای خدای خود
       
      خدایی به بزرگی 
      خدای عشق دارم 
      بی نیازم زهر چه کیستم  هستم
      به غیر از این  نیستم نمی دانم 
       
      سروده ی _ فرح امیدی - شیراز
      1399/1/26
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      محمد حسین اخباری
      جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ۰۱:۴۴
      موفق باشید
      بانوی بزرگوار
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      محمد باقر انصاری دزفولی
      پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۹ ۱۰:۳۲
      باعرض ادب ودرود
      بسیار زیبا و پر احساس بود
      همیشه نویسا وتوانا باشی
      خندانک خندانک خندانک
      جلیل میاحی
      پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
      درود بانوی گرامی 🌹
      بسیار زیبا و شورانگیز 🌹
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۲۹
      درود برشما خندانک خندانک خندانک
      مسعود میناآباد  مسعود م
      جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۲۰
      درود بانو
      --------------------- خندانک خندانک خندانک
      روح انگیز امیدی فرح
      جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۵۷
      سلام و درودهای بیکران
      با آفرینش هنر
      می توان باغی ساخت بدون دیوار
      آمده ایم برای ساختن نه ویران کردن
      سپاسگزارم از حضور سبزتان
      فرح امیدی - شیراز
      1399/1/29
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2