آهوی در بند

بسیایر بسیار عالیست
کامروا باشید

مناجاتی بسیار زیبا و شورانگیز بود

احسنت درودتان باد بزرگوار

باعرض سلام
شعرزیبایی خواندم
همیشه برقرارباشید
درود برشما شاعرواستاد گرامی

مگر می شود عشق بی نام تو؟
سلام بر استاد واسع عزیز
غزلی زیبا و پرمعنا با ساختاری درست و محکم
درود و آفرین بر این طبع روان و این احساس نیک

بی نور تو ای عشق! رسیدن نتوانم
چون غنچه ام و جامه دریدن نتوانم

آهوی غریبم که به شوق تو در این دشت
در بند غم افتاده رهیدن نتوانم

عمریست که ناکامی و تلخیست به کامم
از قند لب وصل چشیدن نتوانم

روی لب هر لحظه صدای تو نشسته ست
پیوسته تو خوانیّ و شنیدن نتوانم

قفل قفسم را تو شبی چون بگشایی
آشفته از آنم که پریدن نتوانم

این سینه پر از آتش هجر است خدایا!
بر آتش این کوره دمیدن نتوانم

فریاد! تو گفتی که نگارت همه جا هست
می میرم از این غصه که دیدن نتوانم... (م. فریاد_ بهار۷۸)

ممنون بخاطر اشعار خوبتون
زنده باشید استاد