منتشر میشود از حادثه ،خرخوانی ما
عینکی جفت شده با دو دهانم امشب
میکشد سمت خودم ،باور آلوده ی خود
میکشد پای دلش سوی خزانم امشب
که شتک میزند این چشم ،معادلها را
شهر مجهول دلم ،گم شده در دستانت
لای تحلیل تنت جا شده این فاصله ها
با گرافی که تو را میکشد از ایمانت
آه ،پیغمبر من ،حضرت میمون بزرگ
میبرم نام تو را ،بین نمازم هر صبح
کفر قی میکنم و فاتحه ای میخوانم
میزنم چنگ به ویرانی سازم هر صبح
تو به اعشاری یک بطری الکل مستی
مرد اسلاو نود درجه ی خیامی سرد
کودتا ،پشت سرت دامن پرچین دارد
نخبه ای میکشد از مغز سرش عنصر درد
کشف کن عطر مرا ،پادتن خون غلیظ
روبرویم به دو تا ماگ پر از لخته بریز
بشکن این هندسه ی مقتصد منفی را
آب بیفلسفه ام ،مثل لجن ، نکبت و لیز
مشتی از هسته ی یک قوم هراسانم ،آه
منفجر میشوم و روی تنت میپاشم
کسری بوسه برایت ،سبب تفریحست
که پر از عاطفه ی شاعریم ،نقاشم
خو گرفتیم به این لهجه ی مردمداری
به فلش بک وسط دنس مدلهای قشنگ
روزهاییست که از صفحه ی زیبای زمان
محو خواهد شد و ما بیهدف و بی آهنگ
٭٭٭
برایم همکلامیت ،عین عاضادیست
نفس نفس ،به کلید لبان تو وصلم
میان جمعیت حاره ،سلفی و تنهام
(اگرکه ریشه ندارم ،برابر اصلم !!)
جویده یک حلزون ،نام شرقی منرا
درست در وسط جاده ،قیژ قیژ کنان
و من دوباره از بوته ی هویج زدم
قلمه ،به نام نامی کشورم ایران
ببار ،هرزگی آفتاب نانجیب غریب
به لحظه های فشن اقتدا بکن ،هرشب
رژیم اهلی گیاهخواریت ،پیداست
میان خنده مرا هم صدا بکن ،هرشب
قسم به تو،به مرزهای طلایی شنگن
به اعتراف دو گودزیلا ی عاشق تنها
به سمفونی باخ ،به بطری شامپاین
به حصر خانگیت ،به آخرین اغوا
به مردگی طی حبل المتین بلند
به پروتکلهای هسته ای ،به کلاغ
به رونوشت دو سه قانون زردو سیاه
به خدمت سر ،به خستگی ،به الاغ
به پلنگهای سیبریایی صبور قشنگ
به قورباغه های عزیزترین ماندابی
مرا به دست گرم حادثه بسپارید
به رنگهای سرخ و مشکی و آبی
مرا به تهوع ،به انقباض دو دست
به دود پله ای کشتزارهای تنباکو
به سرفه های خشک معاشقه در شب
به رعد و رود و پل وتستون و آهو
بسپارید ، مرا در شبی پر از مهتاب
به رنج کاسپین نیلی و بنفشگون رها
میان قایق چوبی ،از دور نظاره کنید
چگونه پس بدهد ،نعش مرا همین دریا