سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 1 آذر 1403
    20 جمادى الأولى 1446
      Thursday 21 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱ آذر

        اوج

        شعری از

        امين آزادبخت

        از دفتر يلدا نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۹ ۱۵:۱۳ شماره ثبت ۸۳۶۹۸
          بازدید : ۵۵۷   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر امين آزادبخت

        اوج تو در غروب زيباست...
        نه غروب تو ، در اوج...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۳۹
        درود بزرگوار
        کوتاه و زیبا بود خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۱۵
        سلام سپاس بزرگ مرد
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۵۰
        درود بر شما خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۱۴
        سلام سپاس بزرگوار
        ارسال پاسخ
        سید فتح اله هاشمی
        دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۳۴
        خندانک خندانک خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۱۴
        سلام از اين گلها ، يكي هم كافي بود
        ارسال پاسخ
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۴۸
        خندانک خندانک خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۱۹
        سلام از اين گلها ، يكي هم كافي بود
        ارسال پاسخ
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۴۸
        لطفا قالب(سبک) های سروش، سه گلشن
        و شعر سبز(چندآهنگ) را نیز مطالعه و پیگیری بفرمایید خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۱۹
        سلام سپاس نازنين مرد
        ارسال پاسخ
        علی سلطانی نژاد
        پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۲۵
        چون رعد و برقی،عمر خودرا طی نموده‌ام
        یک عمر _جز_ سر در هوای تو نبوده‌ام

        رویا به رویا را، سفر کردم بسمت تو
        هر بار هم طوفان چشمت را ستوده ام

        چون گردبادی، رفتنت ما را خبر نکرد
        هر چند قلبم را از هر کین‌ات زدوده ام

        من دفتر دل را، به غیر از چشم‌ کال تو
        بر بد نویس دیگری،،،،، هرگز گشوده ام؟

        جز در مسیر چشم‌ های سربلند تو
        در وصف چشمان کسی شعری سروده‌ام؟

        من دانش آموز کلاس و مکتب توٵم
        آن تخس نافرمان، که غیر از آن نبوده ام

        شد سینه را، غیر از تو، بر غیری بیارمش؟
        یا جز تو را ، بر سینه ی خود آزموده ام؟

        ✍️علی سلطانی‌نژاد
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۰۶:۳۱
        كاش مي شد واژه اي را براي زيباييهايي كه در شعر مي آفريني ، آفريد تو بينظيري
        ارسال پاسخ
        علی سلطانی نژاد
        پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۲۵
        باید که تا ته عمر،،،،،، آزار می کشیدیم
        تاوان عاشقی را، صد بار می کشیدیم
        هردفعه هم‌که شعری‌،با طعم عشق گفتیم
        از خاطرات کهنه، هی کار می کشیدیم
        گویی رها نمی کرد،، آزار قلب ما را
        یاری که زجر او را،، هر بار می‌ کشیدیم
        هرکس که عاشقی را،پرسیده بوده از ما
        یک شاخه رز میانِ، صد خار می‌کشیدیم
        گویی حقارت عشق،پایان نداشت یکشب
        ازبس ز دست و پای‌،دل خوار میکشیدیم
        وقتی قمار دل را،،، می باختم کنارش
        گفتم که کاش یک‌بار،ما یار می‌کشیدیم!!
        "یااینکه چون خدایان،مانیز فارغ ازعشق
        یک‌گوشه می‌نشستیم،سیگار می‌کشیدیم"

        ✍️ علی‌‌سلطانی‌نژاد
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۰۶:۳۴
        هر دفعه هم كه شعري ، با طعم عشق گفتيم از خاطرات كهنه ، هي كار مي كشيديم واقعا كه نقاشيتان دل را به سراي عشق مي كشاند
        ارسال پاسخ
        علی سلطانی نژاد
        پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۲۵
        این باور تمام ، مردان سرزمین شد
        باید برای بودن،،،،،،،، آزار می کشیدیم
        ارزش نداشت انگار،، تا هم‌چو شیر باشیم
        وقتی که خال‌ مان را،، کفتار می کشیدیم
        هر ننگ و خفتی که، بر سینه‌های ما رفت
        از غیر خود نبود و، از یار می‌‌کشیدیم
        ما اعتماد کردیم، بر حقّه های شیطان
        وقتی خدای خود را،، بر دار می کشیدیم
        گر طعم زندگی را، یک بار مزه کردیم
        اما مشقّتش را، هر بار می کشیدیم
        مرگ ست زندگانی،،،،، در پوچی عقیده
        یک‌عمر شد،که از دل، ما خوار میکشیدیم
        بی اعتبار و پوچیم، مابین خلق عالم
        چون‌ خفّتی‌که خود از،قاجار می‌کشیدیم
        جامی بزن که از می ،دردی نرفته بر ما
        ما درد روزگار از،، هشیار میکشیدیم

        ✍️ علی سلطانی‌نژاد
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۰۶:۳۵
        شعر تو معناي زندگيست شعر تو ... اصلا خودِ زندگيست
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3