شبی وهم است،سکوتی بحث بر انگیز
دلی در تار شب ، می پیچد از گیس
فغان از یار دل می خواند غم انگیز
که من بیمارم ای یاران چه خوابیست
دلم قُمری است و بال بال میزند ریش
که فرهاد با چه درمان میکند خویش
شبی در کُوی نان میخواند درویش
که من مُوم عسل در نزد یک پیر
خریدارم به قیمت نان خنجیر
اگر بر ما کسی مهمان کند خویش
منی در شام شب میرفت به نخجیر
به چند گور شیر در شب میکند سیر
دلی در روز گرم می نالد از تیر
غُلی زنجیر وَش افتاده بر میر
دَمی آتش به بویی میکند گیر
که مجنون در شبی افتاده در دیر
لبی در کام نام می خواند تزویر
تبی لیلای شب را می کند پیر
غمی بر پیر ما می بارد از زیر
که چرخی کرد بر جُرمی نفسگیر
عزیزی با خودش می نالد از دُوز
چه کردن با دلش،پشتش شده قُوز
آروین فرودین۹۹
خنجیر:بوی تندوتیز(بویاستخوان،چرم،پشم،روغنکهدرآتشانداخته)نان خنجیر:نانبودار
نخجیر:شکار،صید
تیر:تیرماه
گُور:گورخر
دُوز:کلک،نیرنگ،عوامفریبی