انسان در به در
نه بقا و نه حیاتی دارم نه صبا و نه ثباتی دارم
نه دوا و نه بساطی دارم نه شعور و نه سوادی دارم
نه خیر و نه ذکاتی دارم نه برای خود وجودی دارم
نه بشر هستم و خود پندارم نه زمین و نه زمانی دارم
نه به خود اجازه اش میدارم نه به درویش خود اندیش دارم
حیف حیوان که نهند نام مرا روزگاری که تشویش دارم
آنقدر ظلم کشیدم ز دهر . زین مصیبت که در پیش دارم
طویله
طویله ای که طویلست چه خوب و دکش باد
کسی که خانه ندارد بگو در آتش باد
علف که سبز شود بهر آن بزان خوش باد
که داستان چنین است در قدیم الایام
همان علف به دهان همان بزان خوش باد
علف برای همانا چه خوب و شیرین است
کسی که خواب ببیند جوابش ابن سیرین است
کسی که حق نشناسد ز دور و دیرین است
کسی که فرش ندارد گلیم زیرین است
کسی که خوب نباشد بدان که بی دین است
از خوانندگان و بینندگان محترم پوزش می طلبم این ها برای افرادی سرودم که انسان به حساب نمی آیند در نظر دیگران
عاقبت کار
آدم از خاک است برگشتن به خاک
نه نظر می افکند بر کار خویش
نه کند تجدید در رفتار خویش
شخص نادان چون ندارد بهره ای
خاک هم نبود پذیرا زیر خاک
اوشود دائم به خود اندوهناک
باد احسن بر کسانی خورده باشند شیر پاک
شیر پاک احسان در بر می کند
شیر نا پاک شر بر سر می کند
شخص نادان نیست در دنیا مفید
این همه از چرخ گردون است و بس
راه داد از این کسان خار وخس
خوی ابلیس است که مسلم را کافر می کند
شخص دانا را با نادان برابر می کند
عاقبت هم با جسارت می رود در زیر خاک
خاک هم ویرانه می گردد بر او
چون ندارد حاصلی از بهر خاک