شده ام سنگ صبوری، که چه تودار شده
مَنِ تنها شده ام... هی! پُرِ تکرار شده
همه کس حرف دلش را به بَرِ ما زده و رفت
دل ما بهر همه، محرم اسرار شده
همه کس سفره دل را جلوی ما بگشود
من ،ولی گفتن دردم به تو دشوار شده
نِگَهم تا به تو افتاده لبم ، لال شده...
چِقَدر حرف درین سینه تلمبار شده
پَر ِ پرواز تو باشد ، شوق پرواز تو نه!!؟
شده ام مرغ رهایی که گرفتار شده
قفست را بشکان ، تا بروم از " مَنِ "خویش
" تو" یِ منْ یا " مَنِ " ما موجب آزار شده !؟
به نگاهی غم ازین قصه نبردی تو چرا
غم دل رفته و در چهره پدیدارشده
بنویسید که دل، با تب ِ تو، تبْ کرده
شاعری در تب و تابش به تو تبدار شده
بِشِکن روزه ی ساکت شدنت را که گلو
فَوَران کرده دگر... لحظه ی افطار شده
غزلم واژه غم را ،پُر ِ تکرار نوشت
ته شعرم بنویسید که ناچار شده
در زمانی که غمش ، رونق بازار نداشت
شاعری بوده که نادیده خریدار شده
دل منصور غزل ، بهر دلش سوخت عجیب
سر او بس که خریدار سرِ دار شده
نفسش بسته به چشمان کسی بوده ولی
چشم خود بسته و ناچار ِ به انکار شده
#ر_ع
#رهگذر
بسیار زیبا سرودید
سال نو مبارک