سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 18 آبان 1403
  • روز ملي كيفيت
7 جمادى الأولى 1446
    Friday 8 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۱۸ آبان

      رویای غم انگیز

      شعری از

      محمدجوادرمضانی اشعارمحرمی

      از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۱:۳۵ شماره ثبت ۸۲۸۸۶
        بازدید : ۳۴۲   |    نظرات : ۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر محمدجوادرمضانی اشعارمحرمی
      آخرین اشعار ناب محمدجوادرمضانی اشعارمحرمی

      خواب بودم جسم و جانم خسته بود
      از عطش گویا دهانم بسته بود
      روح من یک باره شد از تن جدا
      ذکر خشکیده لبانم ای خدا
      داغ بودم داغه گرمای وجود
      کز حرارت صورتم سرخ و کبود
      مات بودم این حرارت از کجاست
      دست شیطان است یا دست خداست
       
      آتش تن گر گرفت آتشی یاللعجب
      ای که می سوخت پیکرم از غرق تب
      من ندانم سیر رویا کرده ام یا سیر مرگ
      در حیاتم یا که در یک قبر تنگ
      ای تو که پروردگار عالمی
      زان میان دانم که همراهه منی
      بنده ات تنها شده فریاد رب سر می دهد
      آیه ی امن یجیب مظطر اذا سر می دهد
      خود که میدانم به درگاهه تو نیز شرمنده ام
      بیش ازینها تیره گشت پرونده ام
      دوزخم یا که هنوز در عمق خواب
      بر امانم یا که بر سوز و عذاب
       
      ناگهان عرش خدا دیدم دگرگون می شود
      از به حیرت برق چشمانم پر از خون می شود
      آسمان دلگیر و تار بغض و بی تابی کند
      ابر خجالت می کشد اعلام بی آبی کند
      از ثریا ای چنان تابش کند خورشید زرد
      در زمین آید صدای قربت یک یا دو مرد
      در میان وسعت صحرای چون گرد و غبار
      ناله می زد مادری با آهه دل باران ببار
      کودکش را زیر دستان ضعیفو بی توان
      می گرفت و می دوید سوی سراب دامن کشان
      خوب که می دیدم به حیرت بر زمین افتاده بود
      گوئیا روز قیامت آن چنان رخ داده بود
      گریه می کرد،،،التماس جرعه ی آبی کند
      کس نبود و تا برای کودکش کاری کند
      طفل دور دانه جلوی چشم او پر می زند
      مادرش با سوز و آهی این در آن در می زند
      یکدفعه بر خود ندا دادم،،،،سوالی در سر است،،،،
      طفل تشنه اربابم علی اصغر است
      وای من آید صدای السلام و السلام
      باتعجب لحظه ای دیدم که در کرببلام
       
      صحنه روز قیامت گوئیا اکران شده
      نیزه ها در آسمان جولان و بی پروا شده
      جام خون نوجوانی وسعت دریا شده
      ناله زد مولاحسین،،،،اکبرم تنها شده،،،،
      گفت به قربان تنه صد چاک تو باشد پدر
      خیزو از جا جان زهرا آبرویم را نبر
      دشمنان تو را چنان تقدیم بابا کرده اند
      کل جسم و جانت را اربن اربا کرده اند
      این چنین نزد حسین می لرزی و جان می دهی
      بر حیات عمر من یک باره پایان می دهی
      گریه کردم،،،سید و سالاره من چون گریه کرد
      نا امیدانه سر خود را به سمت خیمه کرد
      ناله می زد،،،،ای جوانان بنی هاشم بیائید
      نوجوانم،،اکبرم را بر در خیمه رسانید
       
      من نمیدانم چطور دیدم به چشم این صحنه را
      مظطرب سوی حسین زینبه پا برهنه را
      می خورد او بر زمین و می دود با شور و شین
      می زند هی بر سرش کز آهه مولایش حسین
      غرق گریه بهر اربابش به صحرا آمده
      بانگی آید از سما که دخت زهرا آمده
      چون که زینب بر برادر غمگساری می کند
      دشمنش با اشک خواهر مست و شادی می کند
      از کبودیه رخ پسر،،حسین فاطمه را می بیند
      تکه های جسم اکبرش را بر عبا می چیند
       
      با فغان گوید به زینب در حرم غوغا شده
      سینه ها پر از صدای آه و واویلا شده
      بار دیگر خیمه های نینوا تنها شده
      تشنگیه کودکان بی خوابیه شبها شده
      مردی آمد شانه هایش حیدری
      جامعه رزمش جامعه پیغمبری
      قد و بالایش چنان حبل المتین
      قرص ماهه صورتش عرش برین
      به نگاهش فیض نور تابنده است
      بغض جان کاهش به لب آکنده است
      بر حسین گوید،،برای رب خود تا بنده است
      در زمین کربلا سقای تو شرمنده است
      می رود سوی فرات و می برد دل از همه
      می نشیند در کنار نهر آب علقمه
      مشک خود را پر برای سرورش سکینه کرد
      خواست جرعه بنوشد یادی از رقیه کرد
      صحنه هارا من به چشمان پر از خون دیده ام
      کز تمام زندگانی و حیات بگریده ام
      رهسپار خیمه شد ساقی روانست شوق اشک
      ناگهان خورد بر زمین و ناگهان شد پاره مشک
      ناله می زد یاحسین و ناله زد ام البنین
      می خورد برفرق عباسم عمود آهنین
      خورده سقا بر زمین و خورده بر زمین علم
      وای من،،،دستانه پاک و مثل ماهش شد قلم
      بار دیگر آهه جان کاهی چه شعله می زند
      حرمله بر چشم زیبایش سه شعبه می زند
      بازوانش را چه لرزان می کشد هی روی خاک
      تاحسین بیند کند آن سینه اش را چاکه چاک
      دور عباس علی از دشمن و اعدا شده
      گفت حسین برادرم مقطع الاعضا شده
       
      بانگ هل من ناصر و ینصرون سر می دهد
      تیغ ذولفقارش را به دستش دخت حیدر می دهد
      گفت می روی و خواهشم بهرت تمنایی شود
      بعد تو برادرم زینب تماشایی شود
      ای به قربان تو و قربان آن سیمای رویت
      میزنم یک بوسه جای پیغمبر گلویت
       
      رفت حسین و نینوا شور و نوا غوغا کند
      چه حرارت ها به دلها ظهر عاشورا کند
      درقیامت چون شفاعت مادرم زهرا کند
      بر تمامیه جهان شیعه عزا بر پا کند
      شش گوشه ی ارباب برین است و چو میخانه در اوست
      این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۴۰
      به شعر ناب خوش آمدید
      سال نو مبارک خندانک خندانک
      محمد باقر انصاری دزفولی
      شنبه ۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۲۷

      باعرض سلام
      زیبا سرودی بود
      هزاران درود
      بهار آمد
      صنما بهارآمد ، بشکن تو غصه‎ها را🍀❤️🍀
      بده مژده‎ی رهایی ، دل دردمند ما را🌸
      چومسیح جان دهی تو،به منی که سخت زاریم🌸
      زدلا جدا کنی غم، بدهی به ما صفا را
      چه شود شبی تماشا، بکنیم رخ تو را ما⭐️🌺⭐️
      کرمِ تو نور شادی است ، دل تنگ بی‎نوا را💟
      نوروزتان پیروز🌺🌺
      دلتان بی غم🌺
      تنتان سالم🌹
      عمرتان باعزت❤️💚🧡
      #محمد_باقر_انصاری_دزفولی
      ایمان اسماعیلی (راجی)
      شنبه ۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۳۳
      درود به شما
      اجرتون با سیدالشهد(ع )
      التماس دعا
      عیدتون مبارک
      دلتون شاد
      محمدعلی رضاپور(مهدی)
      شنبه ۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۴۰
      یا حسین خندانک
      محمدعلی رضاپور(مهدی)
      شنبه ۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۴۰
      سلام و احترام،
      بزرگوار!
      تدوین قالب های تازه ی سروش، سه گلشن، و شعر سبز (چندآهنگ)، محصول سی سال تلاش علمی و عملی اند که امیدوارم با مطالعه ی آنها و در صورت امکان، سرایش در این قالب های تازه، مددکار مان در جهت معرفی و گسترش کاربردی این قالب های شعری تازه و توانمد باشید.
      نکته ی مهم، این که: سروش، سه گلشن و شعر سبز(چندآهنگ)، هیچیک قالبی تفنّنی و در حد چیدن متفاوت قافیه و … نیستند؛ بلکه هریک، بطور کارشناسی شده، دستگاه مستقل و توانمندی برای سرایش های تازه اندو احتمالا با مطالعه ی نمونه ها، این مطلب را تایید خواهید فرمود.
      توضیحات و نمونه اشعاری از قالب های جدید را در همین سایت می توانید بیابید.
      نمونه شعری در هریک از این قالب ها تقدیم تان می شود.
      شعری در قالب سروش:

      چیست گل؟ رازِ نازِ خنده ی دوست/
      شعر- نقاشیِ معطّرِ اوست/
      مِهرچهر و لطیف و عاطفه روست/
      گل، نشانِ خداست.//

      شعری در قالب سه گلشن (سه گلشن: آغازگر+ بدنه+ پایانبخش؛با حداکثر تنوع در هر بخش):

      این بار هم اَدا/
      یک کوفه، ادّعا/
      شرمنده ام خدا!/
      خوب است یا نه: این همه، ما ادعا کنیم /
      ترسم که کوفه ی دگری را به پا کنیم/
      خیلی پر ادعا شده ام. شرم، شرم، شرم/
      کافی ست ادعا. بله، باید دعا کنیم/
      حالم بد است. پر شده از آرزوی پَست /
      “سرمست گشتنی”، تو بیا دست و پا کنیم/
      باید تلاش کرد که جان، باوفا شود /
      تا بیش تر به عاشقی اش آشنا کنیم/
      ای وای! وای! وای! عجب لاف می زنیم! /
      ترسم که عاقبت، گل زهرا، فدا کنیم/
      ای وای! وای! وای! زبانم بریده باد! /
      هرگز مباد آن که پشیزی خطا کنیم/
      شاید که ناگهان…/
      عاشق شوید هان!/
      آماده، عاشقان!//

      نمونه ای در شعر سبز یا چندآهنگ (میانه ی سپید و نیمایی ست؛ موزون تر و قافیه مند تر از سپید و چندآهنگ تر و دارای اوزان متنوع تری نسبت به نیمایی که با تغییر اوزان می تواند باعث انتقال از حسی به حس دیگر بشود.
      قدیمی ترین نمونه ی شناخته شده ی آن در نزد ما، چندآهنگی ست با حدودبیست سال قدمت، به نام حسنک شعر من، سروده ی جناب حامی شریبی):

      سپید بود/
      و زیستنش سبز/
      و پروازش سرخ/
      و در هنگامِ گلگون ِ آسمانی شدن /
      آن میامی تن/
      آشکار/
      دلشکار/
      می سرود و می نواخت/
      شعرهای ماندگار/
      تغزلِ خوشه های پربرکت ِ تبسم/
      تبسمی آفتابارانی/
      آن چنان که کشتزارها/
      دوباره زیستن را/
      شاعرشدند.//
      لیلا امریاس(پریسا)
      يکشنبه ۳ فروردين ۱۳۹۹ ۲۱:۵۶
      درود
      بسیار زیبا است
      خندانک
      خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2