خواب بودم جسم و جانم خسته بود
از عطش گویا دهانم بسته بود
روح من یک باره شد از تن جدا
ذکر خشکیده لبانم ای خدا
داغ بودم داغه گرمای وجود
کز حرارت صورتم سرخ و کبود
مات بودم این حرارت از کجاست
دست شیطان است یا دست خداست
آتش تن گر گرفت آتشی یاللعجب
ای که می سوخت پیکرم از غرق تب
من ندانم سیر رویا کرده ام یا سیر مرگ
در حیاتم یا که در یک قبر تنگ
ای تو که پروردگار عالمی
زان میان دانم که همراهه منی
بنده ات تنها شده فریاد رب سر می دهد
آیه ی امن یجیب مظطر اذا سر می دهد
خود که میدانم به درگاهه تو نیز شرمنده ام
بیش ازینها تیره گشت پرونده ام
دوزخم یا که هنوز در عمق خواب
بر امانم یا که بر سوز و عذاب
ناگهان عرش خدا دیدم دگرگون می شود
از به حیرت برق چشمانم پر از خون می شود
آسمان دلگیر و تار بغض و بی تابی کند
ابر خجالت می کشد اعلام بی آبی کند
از ثریا ای چنان تابش کند خورشید زرد
در زمین آید صدای قربت یک یا دو مرد
در میان وسعت صحرای چون گرد و غبار
ناله می زد مادری با آهه دل باران ببار
کودکش را زیر دستان ضعیفو بی توان
می گرفت و می دوید سوی سراب دامن کشان
خوب که می دیدم به حیرت بر زمین افتاده بود
گوئیا روز قیامت آن چنان رخ داده بود
گریه می کرد،،،التماس جرعه ی آبی کند
کس نبود و تا برای کودکش کاری کند
طفل دور دانه جلوی چشم او پر می زند
مادرش با سوز و آهی این در آن در می زند
یکدفعه بر خود ندا دادم،،،،سوالی در سر است،،،،
طفل تشنه اربابم علی اصغر است
وای من آید صدای السلام و السلام
باتعجب لحظه ای دیدم که در کرببلام
صحنه روز قیامت گوئیا اکران شده
نیزه ها در آسمان جولان و بی پروا شده
جام خون نوجوانی وسعت دریا شده
ناله زد مولاحسین،،،،اکبرم تنها شده،،،،
گفت به قربان تنه صد چاک تو باشد پدر
خیزو از جا جان زهرا آبرویم را نبر
دشمنان تو را چنان تقدیم بابا کرده اند
کل جسم و جانت را اربن اربا کرده اند
این چنین نزد حسین می لرزی و جان می دهی
بر حیات عمر من یک باره پایان می دهی
گریه کردم،،،سید و سالاره من چون گریه کرد
نا امیدانه سر خود را به سمت خیمه کرد
ناله می زد،،،،ای جوانان بنی هاشم بیائید
نوجوانم،،اکبرم را بر در خیمه رسانید
من نمیدانم چطور دیدم به چشم این صحنه را
مظطرب سوی حسین زینبه پا برهنه را
می خورد او بر زمین و می دود با شور و شین
می زند هی بر سرش کز آهه مولایش حسین
غرق گریه بهر اربابش به صحرا آمده
بانگی آید از سما که دخت زهرا آمده
چون که زینب بر برادر غمگساری می کند
دشمنش با اشک خواهر مست و شادی می کند
از کبودیه رخ پسر،،حسین فاطمه را می بیند
تکه های جسم اکبرش را بر عبا می چیند
با فغان گوید به زینب در حرم غوغا شده
سینه ها پر از صدای آه و واویلا شده
بار دیگر خیمه های نینوا تنها شده
تشنگیه کودکان بی خوابیه شبها شده
مردی آمد شانه هایش حیدری
جامعه رزمش جامعه پیغمبری
قد و بالایش چنان حبل المتین
قرص ماهه صورتش عرش برین
به نگاهش فیض نور تابنده است
بغض جان کاهش به لب آکنده است
بر حسین گوید،،برای رب خود تا بنده است
در زمین کربلا سقای تو شرمنده است
می رود سوی فرات و می برد دل از همه
می نشیند در کنار نهر آب علقمه
مشک خود را پر برای سرورش سکینه کرد
خواست جرعه بنوشد یادی از رقیه کرد
صحنه هارا من به چشمان پر از خون دیده ام
کز تمام زندگانی و حیات بگریده ام
رهسپار خیمه شد ساقی روانست شوق اشک
ناگهان خورد بر زمین و ناگهان شد پاره مشک
ناله می زد یاحسین و ناله زد ام البنین
می خورد برفرق عباسم عمود آهنین
خورده سقا بر زمین و خورده بر زمین علم
وای من،،،دستانه پاک و مثل ماهش شد قلم
بار دیگر آهه جان کاهی چه شعله می زند
حرمله بر چشم زیبایش سه شعبه می زند
بازوانش را چه لرزان می کشد هی روی خاک
تاحسین بیند کند آن سینه اش را چاکه چاک
دور عباس علی از دشمن و اعدا شده
گفت حسین برادرم مقطع الاعضا شده
بانگ هل من ناصر و ینصرون سر می دهد
تیغ ذولفقارش را به دستش دخت حیدر می دهد
گفت می روی و خواهشم بهرت تمنایی شود
بعد تو برادرم زینب تماشایی شود
ای به قربان تو و قربان آن سیمای رویت
میزنم یک بوسه جای پیغمبر گلویت
رفت حسین و نینوا شور و نوا غوغا کند
چه حرارت ها به دلها ظهر عاشورا کند
درقیامت چون شفاعت مادرم زهرا کند
بر تمامیه جهان شیعه عزا بر پا کند
شش گوشه ی ارباب برین است و چو میخانه در اوست
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
سال نو مبارک