دریای زندگی طوفانی گشته و مُلک سالهاست از باران عشق محروم مانده،عاشقان دل شکسته،بلبلان بی بال،مامن و پناهگاهی جز انزوا و ترک جهان بدعهد بد پیمان ندارند
آسمان شهر خدایی جز عشق و محرابی جز معشوق ندارد ولی افسوس آسمانش سالهاست ابری و محرابش عمریست ویران گشته
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق،آبی ندارد
کسی کز عشق خالی شد فسردست
گرش صد جان بود بی عشق مردست
طاعون هوس بر پیکره ی عریان شهر لنگر انداخته و صیاد هوس عروسان عشق را اسیر کمند خود ساخته و عشق تعبیری دیگر یافته،
گویی بخت این شهر نفرین گشته و مجنون ها دیگر فرهاد گونه به دنبال لیلی ها نیستند
و
تنها دوای این شهر بیمار و یکتا راه شکستن طلسم این دیار افسون شده مددخواهی از روح الامین عرش عشق بادصبا است تا باز مذهب عشق را به دیار هوس تحمیل کند.
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو
نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیار
-محسن غفارزاده