سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        حافظ

        شعری از

        محمدرضا کریم پورآذر

        از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ ۱۲:۳۰ شماره ثبت ۸۲۱۸۳
          بازدید : ۴۹۱   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدرضا کریم پورآذر
        آخرین اشعار ناب محمدرضا کریم پورآذر

        دلم قرصه به قرصِ ماه ، که میبینمش هر سی روز یه بار
        حتی وقتی استتار شده پشت ابرا و نمیرن کنار
        مث گَله گَله گرگ نما که خباثت شده روشون موندگار
        تو هم میخوای آدم شی ، بیا دندونِ نیشتو رو شاهرگم بذار
        بی سر صدا، داستان دارم از قصه گو برای بچه ها
        ما که تهش وفاداریم و خوش باشیم پس ملامت چرا
        یکی بود یکی نبود ، همینجا تموم میشه قصّه ها
        نور برای وضوحِ راهه ، راهتو برو و بگذر از چراغ
        افسانه بگو، مستند بساز ، در نمیاد این کفشا که به زور
        جام مِی و به پیر دادم ، درِ گوش گفت باش ستار العیوب
        همه گیر و خوشحالم بارِ حلول کرد ماه که اومدم از ناله بُرون
        پاک شد از رنگِ زنگارِ غروب ، دلم که برم رو سجاده رکوع
        من ناچارم به بیچاره بودن ، تو بهم از چاره بگو
        دَم نزن از غم ، همینجوری درِ گوشم مستانه بخون
        جزوِ اعضای پروازِ فرود ، پُر از داد و فریاده سکوت
        وقتِ خداحافظی تازه میپیچه توو گوشم نجوای درود
        صدای سلام ، میرسه از کودکی به پیری و کمال
        فکر سبک سنگین نباش ، چون بیزارم از این تضاد
        نیست مثِ لک سیاهِ رنگین کمان ، شروع و پایان همزمان
        مثل وقتی که میگه موذن اذان ، امن و امان
        حتی تووی زندان ، شد شرابِ طاهر شوکران
        تووی جمعِ رندان ، سلطان برابرِ نوکران
        شکستنِ پیمان ، فرقی نداره پیر یا جوان
        تقابل شیطان و انسان ، برّه با شبان
         
        نامدگان و رفتگان از دو کرانه‌ی زمان
        نامدگان و رفتگان از دو کرانه‌ی زمان
        سوی تو می‌دوند هان سوی تو می‌دوند هان
        ای تو همیشه در میان ، ای تو همیشه در میان
         
        اصلِ ماجرا ، اینه که هیچکس هیچی مهم نیست براش
        بدونِ تلاش منتظرن همه گلیمه خود به خود از آب دراد
        توهمی به اسمِ دیگران ، شد عاملِ فنای این جهان
        دنبالِ سوالِ بی جواب ، بینِ پاسخ های بی کران
        آبِ روان شد اکسیرِ جاودانگی برایِ پیر مُغان
        دیده نیالودن به بد که هیچ، مباد حتی زشتی به گمان
        شمع معطل پروانه و کرما همه درگیرن پیله کنان
        نوش دارو هایی که منتظرن تا سهراب زخمی شه کجان
        مرگِ سلیمان دیوان و ددان ، آدم سرکش گسیخته ان
        آن اوج حکمت یه حسه و شعر ، پس برایِ من نیکان شُعران
        فراموش نشه زمزمه شه ، پند و اندرزِ شیرین سخنان
        نه سقوطِ بی بال و پَران ، نه نشستن کنعان با بدان
        این جهنم که فردوسِ برین نمیشه با تغییر دکور
        دیوانگی رو دَم بزن و دوزخو ببُر از دیده به کل
        واسطه ای نیست وقتی که وصلن هر دو طرفِ پل
        ترسو غلبه کن ، درس و قلم من دستِ مردم است تا چیدن گل
        دنبالِ چرایی نباش ازم چون همیشه دلیل واسه جدایی هست
        مگه دلیلی بود از اول وقتی مادرا بچه ها رو میزاییدن
        همه که تهش میمیریم ضدِ این اگه تلاشی کنی بی فایدست
        کسی نبُرد تووی نبرد برو برای فرای پیروزی و شکست
        هیولا توو آینه است ولی نیست من خودمو هیولا میدیدم
        سیاهی واسه ی ندیدنه پیدا میشه فقط توو تاریکی غم
        وقتی خودمو دیدم و خودو شناختم بهم بگو هیولا سیری چند
        بال و پَر و شاخ و دندونِ تیزو همشونو با هم یه جا خریدم
        به آب بزن نقشِ خود پرستیدن ، مثِ همه اون نی ها که هرس میشن
        از مسجد صدای اذان میومد و از کلیسا بانگِ جرس میزد
        اینکه خوبه یا بد باید باشه یا نه ، معنیشو خودم توو سرَم میدم
        نامهربونی رو نمیشنیدم ، نامی و مهر می آموزیدم
        نمیبوسه جز لب معشوق و جامِ مِی حافظ
        چون که خطائه بوسیدنِ ادعایِ عاشق
        گرفتاره و بیچاره اونی که عشقش بره از یادش
        ناهشیاره وقت وصال مثالش ، دیدش رو به بد بیالایه
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ ۱۳:۲۰
        زیبا و طولانی است خندانک خندانک
        مسعود میناآباد  مسعود م
        چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ ۰۷:۵۲
        سلام :
        بسیار عالی
        درود بر شما . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . خندانک
        .................. حقا که غمت از تو وفادار تر است
        محمدرضا کریم پورآذر
        سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۰۰
        شعر از هنرمند خوب رپفارسی یحیی
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6