عشق
مرا به درونت تبعید کرده
دنیا دور سرم می چرخد
با حنجره ایی خون آلود
زخمه به جان زده
خُنیاگرت خواهم شد
.
با خنجر زخم ها
گیسوانت را کوتاه کن
که دیوانگی هاست میان من و تو
نگاه کن
محو چشمان غارتگرت خواهم شد
.
دست هایت بهار
لب هایت اردیبهشت
از بوسه ها که هیچ و هرگز
نمی توان شعر نوشت
دفنم در سیاهچاله ی چشمانت
مرا بازی بده
بهترین بازیگرت خواهم شد
.
به یغما ببر چون بادهای پاییزی
بسوزان چون زمستان سرکش!
بکوب با شلاق بر زخم های تن!
فدایی دست یغماگرت خواهم شد
از شاخه هایت سیب می چینم
با انگور ها شراب می سازم
از چشمه هایت آب می نوشم
تنت بوی گندم می دهد
فکر خشکی خاک نباش
آبیار ریشه ی آبادگرت خواهم شد
.
خنده ات پایان شب مُرده گی هاست
در چهار دیوارم با تو زلزله ها بر پاست
ویرانم کن
ققنوس زیرِ خاکسترِ شبِ ویرانگرت خواهم شد
.
به صلیب کشیده ایی مرگ را
کُشته ایی خدایکان یاوه ی بد آهنگ را
بدعت تویی
رخصت تویی
طلایه دار تو
بُت عیار تو
کُفر لازمه ی ایمان به توست
معجزه نکرده پرستشگرت خواهم شد
پُرم با تو از غریزه های سرکش
از دیوانگی های جسارت بار
با تو آتشفشان وحشی ام
با یاغی گری های توفان وار
اسیر گیسوان آشوبگرت خواهم شد
.
مرا زندانی کن در انفرادی سینه ات
محکوم کن در دادگاه ثانویه ات
مرا قضاوت کن
که حبس ابدم در اندیشه ات
که مدنی ترین کُنشگرت خواهم شد
ترسی نیست دیگر از جا ماندن میان توفان ها
وحشتی نیست در من از طغیان ها
تو خودِ توفانی
در تمام من تو عصیانی
در رکابت خواهم بود و
عاصی ترین عصیانگرت خواهم شد
.
بر لب تیغ گام نهاده ام
بر ستیغ کوه می دوَم
بر نازک ترین شاخه راه می روم
باکی نیست از رقصیدن کنار پرتگاه
هر جا باشی
هر جا باشم
تا همیشه ستایشگرت خواهم شد
کوروش فلاح نژاد زمستان ۲۰۲۰