« يار خود »
من از دشمن نمي ترسم،هزاران دشمن اَر2 دارم
به تنها گرم پيكارم ، خودم بر دوست بسپارم
سري با جان و تن دارم ،به راه دوست بسپارم
كه دوست مهرباني ،بهتر از جان و سري دارم
سر و جانم فداي دوست ،من تحفه3 همين دارم
كه هر چيزم كه با قدرس،به راه دوست بسپارم
من ازدشمن نمي ترسم،اگرآن دوست خود دارم
به تنهايي به صد دشمن ، مداماً گرم پيكارم
مـرا با مردم دنيـا ، نـباشد حاجـت و كاري
به حمد الله كه حاجتهاي خود ، از خدا دارم
وفـا و مهربانـي را نـديدم ، من از اين مردم
وفـا و مهربانـي را ، زِ دوست خود طمع دارم
مـرا با مردم گمره ،نــباشد حاجت وكاري
چرا اين مردم از اول ، شكستن قدر هر كارم
وفا كردم بر اين مردم ،جفا ديدم من از مردم
زِ دسـت مردم دوران ، مدامـاً غـرق آزارم
وفا نايد از اين مردم ،تبهكارند و سنگين دل
نمي خواهم من از مردم ،اميدي از خدا دارم
خدا را يار خود داند حسن از بهر هر كاري
كه هر كاري بدست آرَم ، خدايم مي بُوَد يارم
٭٭٭
2- اگر 3- هديه