سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        برق چشمان تو باید غزلی ناب شود اگرش واژه بیاید تب تو رام شود

        شعری از

        آرش هاشمی دزکی

        از دفتر شعرناب نوع شعر تک بیتی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۸ ۰۲:۰۸ شماره ثبت ۸۰۹۵۵
          بازدید : ۲۴۶   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آرش هاشمی دزکی

        برق چشمان تو باید غزلی ناب شود
        اگرش واژه بیاید تب تو رام شود
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۸ ۲۳:۳۳
        تک بیت بسیار زیبایی است خندانک
        مسعود میناآباد  مسعود م
        دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۸ ۲۱:۳۵
        سلام :
        .....
        ..........
        از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
        از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
        آدمیت مرده بود
        بعد دنیا هی پر از آدم شد و این اسباب
        گشت و گشت
        قرنها از مرگ آدم هم گذشت
        ای دریغ
        آدمیت برنگشت
        قرن ما
        روزگار
        مرگ انسانیت است
        سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است
        صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
        صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
        قرن موسی چمبه هاست
        روزگار مرگ انسانیت است
        من که از پژمردن یک شاخه گل
        از نگاه ساکت یک کودک بیمار
        از فغان یک قناری در قفس
        از غم یک مرد در
        زنجیر حتی قاتلی بر دار
        اشک در چشمان و بغضم در گلوست
        وندرین ایام ، زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
        مرگ او را از کجا باور کنم
        صحبت از پژمردن یک برگ نیست
        وای جنگل را بیابان میکنند
        دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
        هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
        آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
        -------------------------------------------فریدون مشیری
        .................. خندانک
        درود بر شما
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2