.. شب یلدا ..
. شب بی ستاره است
. طویل و تنها
. از کران تا بیکرانش خالی از مهتاب
. امشب است آن شب که تا صبح اش دمد سرما
. شبی بس آشنا و سخت ظلمانی
. شبی قیراندوده ، شبی تیره
. شبی با باد و با طوفان
. با همین دیماه می آید
. ارمغانش برف با کولاک
. شبی بس دیر پا و سرد همچون مرگ
. زمین در پوشش برف سپید روشن
. آسمان سرشار تاریکی
. سکوت اش بس نفسگیر است بی ساحل
. زمین و آسمان تاریک
. نمی تابد دگر مهتاب
. شب یلدا . . و من تنها
. ز پا آویزم و جیغم فلک پیماست
. که تاریک است همه دنیا
. کنون سال ها بگذشته . اما . من
. ازین یکتا شب بی رحم هول آور سخت می ترسم
. و من ( باور کنید راست می گویم !! )
. من از نورم . . من از روزم
. من از خورشید تابانم
. بدل خواهم یکی پرسد
. به نجواگونه از مامم
. چرا پس در شب یلدا ؟؟
. شبی زودتر
. شبی دیگر !!
بنده در نیمه شب یلدای 59 بدنیا آمدم
از نقد و راهنمایی سروران گرامی ممنون و متشکرم