شماره صدو پنجاه هفت ؛ وصل تپرا ! …
وصل تورا به ارزش کیهان نمیدهم
ایمان خود به رهزن ایمان نمیدهم
وقت نماز لطف تو باشد بمن زیاد
این وقت را به دیو گریزان نمیدهم
آداب در وضو سفر روح با تو هست
آن را بجای گنج ؛ به قارون نمیدهم
تکبیر در صلات که به دل میدهد صفا
دل با صفا به قیمت ارزان نمیدهم
اندر قیام این دل من شاد میشود
مشعوف دل به مسند شاهان نمیدهم
اندر رکوع وصل دلم باتو میشود
این وصل را به وسوس شیطان نمیدهم
اشکی زشوق سجده روان میشود زچشم
این اشک را به ارزش باران نمیدهم
شهد است کام من همه اوقات در نماز
این شهد را به شربت رضوان نمیدهم
احساس میکنم بتو نزدیک میشوم
این قرب را به افسر سلطان نمیدهم
نزدیک بودنم همه وقت است باتو نیز
این قرب را ؛ زدست به آسان نمیدهم
باشد نماز ارزش هر رکعتش زیاد
هر رکعتش به لؤلؤ مرجان نمیدهم
حال خضوع که گاه به(گمنام) میدهی
آن حال را به رستم دستان نمیدهم
دوشنبه بیست پنجم آذر ماه نود و هشت .